(version 2β)

Ma'arif

p.3
فصل ٣

در شب برخاستم گفتم تا در الله مینگرم گفتم تا در خود مینگرم که الله از من چه زنده میکند بعد از آنکه مرده بودم و از الله میخواهم تا آن زندگیم را زیاده کند چون زنده کردن الله را نهایت نیست و الله را ثنا میگویم و میستایم در مخاطبه در وی مینگرم تا زندگی نوع دیگرم دهد چو این نعمت جز از وی از کسی دیگر حاصل نمیشود اکنون نظر میکنم که چه قدر دید عجب الله در من بدید آورده است بعد از آنک آن دید عجب در من نبود و بالله میگویم و میستایمش تا آن دید عجب را در من زیاده گرداند لا الی نهایه. و می بینم که این چنین چشمهای عجب الله از من و در من بجوش آورده است و این چنین سبزهای عجب از آن چشمها الله رسته گردانید در من و چندانک من در الله مینگرم می بینم که از وی درین چشمهاام زیاده میشود و چون کوفته شوم در نظر کردن الله ام خواب میدهد و آبِ راحتم زیاده میگرداند و باز من در الله مینگرم می بینم که الله این راحتم را هر دم زیاده میگرداند اکنون چون نظر بالله میکردم همه رحمانی و ربوبیّت میدیدم و علم و حکمت میدیدم و قدرت و عظمت میدیدم یعنی ذات مرکّب از اینها چنانک گویند فلان کس را روح مجسّم یافتم یعنی هیچ کثافت نیافتم. هر صاحب هنری را و صاحب جمالی را اگر همه مدحها بگویی از هیچ چیزیش چنان خوش نیاید که گویی هرگز در همه جهان همچو تو نیست خود همچو تو که باشد هر گز نباشد و هرگز جمالی چون جمال تو نتوان بودن اکنون نظر میکنم هیچ جزوی و هیچ منظوری و هیچ هنری و هیچ جمالی نیست الا الله را و

p.4
همه چیز از وی می بینم و با وی سخن میگویم گفتم که الحمدلله یعنی هر چند خوشیها و تربیئها می یابم از الله الله را ثنا میگویم و میستایم می بینم که او را خوش میآید و مرا خوشی و تربیت بیش میدهد اگرنه خوش آمدی الله را از خدمت و ستودن و ناخوش آمدی از بیگانگی و ناشناخت نعمت چندین ثنا نخواهدی و چندین عقویت نکندی بر بیگانگی و ناشناخت نعمت. پس وجود ثنا و خدمت و عدم وی برابر بودی نزد الله و این در حکمت محال باشد ( والله اعلم ).

_