(version 2β)

Ma'arif

p.4
فصل ۴

أعُوْذُ و اَلْحَمْدُلِلّه میخواندم چنانک کسی پیش خداوندگار خود نشسته باشد و صد هزار ثنا و دعا میگویدش و میستایدش و می زارد و مینالد و عشقها عرضه میدارد همچنان گویی این حرفها که میخوانم و این نظرهای من بمودّت همچون اغانی و چنگ و رباب و دف و سرناست با معشوق خود و من همه جای گردانم چنانک کسی رباب میزند و در شهر میرود و می بینم که الله هر ساعتی پیالۀ نظر مرا پراز شرابی میکند و من بوجه کریم او نوش میکنم درمیان این پوست و گوشت و در هر صاحب جمالی که نظر کنم الله اجزای مرا از آن مزه پر میکند چنانک همه اجزا ام میشکفد و این چنین نظر سبب صحّت تن است اما عزم کردن بچیزی دیگر جان کندنست و لقصان تن است اکنون این خبث را از میانه پاک کنم و دگرها را نوش کنم باز در گوشۀ دامن عرصۀ قهر الله مینگریستم صد هزار سر می دیدم از تنه برداشته و پیوند از پیوند جدا کرده و از روی دیگر می بینم صد هزار رود و جامها و اغانی و بیت و غزلها و بر گوشۀ دیگر صد هزار خدمتگار رّقاص با وجد ایستاده و گل دستهای جائرا از روضۀ انس بدست هر کالبدی باز داده و میدیدم که همه روحها همین جزو لایتجزّیٰ بیش نیستند و همه پران شده اند و بر الله مینشینند و از الله میخیزند و از الله می پرند همچون ذرایر در ضوء الله بی قرار باشند و میدیدم که کالبدها همچون بستانیست که الله آنرا آب و هوا و رنگ و بوی میدهد و کالبد چون گدایان چشم باز نهاده باشند که تا الله آثار راحتها از کجا بفرستد ( والله اعلم ).

_