(version 2β)

Ma'arif

p.12
فصل۱۱

گفتم عجب نیست عرضه کردن اعمال امّت بر نبی علیه السلام بنگر که چون پارۀ راست می روم بسوی الله و نزدیک تر می شوم بحضرت الله و کارهای مریدان. مرا کسان مرا بر من عرض میکنند و دوستان و دشمنان مرا بر من عرض میکنند تا جمله سرایر ایشان را و اعطاف صُدور ایشان را می دانم و چون خیال در دل ایشان می روم اگر این محل صفای مرا الله از کالبد من جدا کند و از استخوان و گوشت من جدا کند تا همه را بی اینها در الله بینم چه عجب باشد اکنون گفتم که در موضع جست و جوی دل خود نظر کنم و آنرا بالله بپیوندانم تا بینم که الله هر چیزی چگونه مصوّر می کند و بر می آرد و گوش آن مصور را گرفته باشد و بر می کشد تا من آن بر کشیدن الله را نظاره میکنم و خویشتن را بیندازم کاهل وار و هر چه الله بر می کشد می بینم
p.13
بر کشیدن الله را و از خود هیچ صورت نگیرم هماره دست الله را نظر کنم که چگونه مرا از چاه مدر کم و غیر بر می کشد و همین بر کشیدن الله را نظر کنم چیزی دیگر را نظر نکنم بدلم آمد که الله گویم بآن معنی که ای هست کننده همه چیزها همه را تو هست می کنی و مکرّر می کنی اکنون ای الله در هست شدها از مصورات ننگرم در هست کننده بنگرم جایی که هست کننده باشد هست شده را کسی چرا نگرد و چه کند. و نظر می کنم بجمله هست شده ها که همه عاجز وارک پیش الله ایستاده اند و من می نگرم که هست کننده ایشانرا برحمت هست می کند و یا بعقوبت هست میکند یا بهشت هست می کند و یا دوزخ و رنج هست می کند و می گویم که ای الله چو ادراک من هست کرده تست کجا باشد جز بپیش تو که هست کننده تویی. ای الله از همه چیزها گزیر باشد هست شده را اما از هست کننده هیچ گزیر نباشد یعنی همه را عبد و مملوک حقیقی و مطیع هست کرده است مر هست کننده را اما گاهی که کسی که غافل شود از هست کننده می بینم که صورت و خیال جمع میشود و تن ضعیف می شود یعنی تن و دماغ که موضع ذکر هست کننده است چو بغیر مشغول شود می بینم که حق تعالی او را درد می فرستد که ای تن بر ما بدل گزیدی که کسی [ که ] از لطافت ذکر ما باز ماند لاجرم بدرد کثافت غیرما مبتلا شود و الله اعلم.
_