(version 2β)

Ma'arif

p.14
فصل۱۳

بامداد در مسجد نشسته بودم هر کسی سلام می گفتند و سجود می کردند گفتم که ای الله روح مرا بر اینها عرضه میکند و روح مرا می آراید و آراسته بدینها می نماید. تا ایشان آن آثار الله را می بینند و مرا سجده می کنند از دوستی الله اگرچه بریا و نفاق و سالوس باشد آن هم آرایش الله است و چون خلقانرا ساجد روح خود می بینم شکرالله را زیاده می کنم و می بینم که الله روح مرا با روحهای دیگران گاهیِ گره بند می بندد و گاهی دریشان می گشاید و هر یکی را در یکی می آرد و می دیدم که این همه از حکم حیّ قیومست و من حیّ قیوم را پیش دل می آوردم و در زندگی الله و کارسازی وی نظر می کردم دلم زنده می شد باز نظر در صفت ادراک خود کردم دیدم که الله طآئفۀ را در عقوبت سر ما و زمهریر باز داشته است و طآئفۀ را در گرما و نار باز داشته است باز نظر بجهان کردم عالم را مرتب دیدم باز نظر کردم بجهان موِ ثرات و اسباب دیدم باز نظر کردم دریای بی پایان و ساده دیدم و عدم در یکدیگر زده و درّهای منبسط دیدم باز نظر کردم در جهان نه اجزا و نه منبسط دیدم باز نظر کردم این جهان را وَحْدَهُ لَاشَرِیْکَ لَهُ یافتم باز نظر کردم در صفات 1 بی نهایتی و بی غایتی کردم دیدم که هیچ دریا در وی نمی نماید و ناچیز شود باز نظر کردم طایفۀ را در خوشی و در سماع و در شادی دیدم گفتم اینها بهشتیانند و طایفۀ را درد و ناله دیدم گفتم که این دوزخیانند باز نظر کردم حسد و کین و عداوت می دیدم در بعضی گفتم که باری در پس اینها نظر کنم تا ببینم که کیست که اینها را در هوا کرده است و مرا می نماید الله را دیدم که اینها را در دست گرفته است و در پیش من می دارد تا ببینم و این نقشها را در پیش من می نگارد تا مرا نگار بر می نهد و می آراید همان ساعت دیدم که آن درخت خار حسد و عداوت و کین همه در پیش من یاسمن سپید شد و شکوفه و گل شد و فروریزید در پیش من باز اگر غم و اندوه آیدم می بینم که آن غم و اندوه و زلف مشکین الله است که بر روی من انداخته است آنرا باز می بینم که بر می دارد آنرا از من گوئی که الله اینها را که می بینم ره نمون کرده است بعزیز داشت من که نعمت الله ام و نعمت الله عزیز می باید داشتن والله اعلم.
p. 14
۱ _ باز نظر در صفات ظ.