(version 2β)

Ma'arif

p.15
فصل۱۴

حسین را گفتم که نورزیدی تا اینجا که زمین مرده بود و غیر تو بود زنده شد اگر بورزی تا خود را نیز زنده کنی بطریق اولی بود، از زنده شدن غیر که زمینست چنین خوشی ات می آید تا از زنده شدن خودت تا چه خوشیهات آید، کار باندازه توانایی و داناییست چون قدرت و علم الله را اندازه نیست کار او راهم اندازه نیست این قدر حیوتت الله داده است اگر بورزی زندگی دهدت که این زندگی در برابر آن زندگی مردگی باشد و این حیات که داری زمینی آمد که نبات او خوشی و ناخوشی و قدرت و علم اختیار 1 آمد گفتم این باغ و خیار زار و پنبه زاری که می ورزی چون ازو دورتر شوی هم از باغ و هم آن منافع وی دور باشی و محروم باشی چرا باغی را نورزی که هر کجا بروی آن باغ و آن بوستان باتو باشد اگر در باغ و بوستان غیبی را نمی بینی باری این باغ و بوستان که از الله در تو می نماید نظر بکن از آنک هر مزه که در خود یابی و هر جمالی را که مشاهده کنی و هر صورت بستانی را که ببینی این همه آثار از الله است در تو وقتی کم می شود و وقتی بیش می شود و وقتی شاخهای دیگرگون از تو بیرون می زند پس سهل چیزی است خوشی این جهان
p.16
خوابی را ماند که از وی چیزی در بن دندان نمی ماند اما از رنجهاش طلخی در بن دندان می ماند خواب هنوز خوشتر از خوشیهای این جهانست پس چه جان باید کندن از بهر خوشی که خواب از وی خوشتر بود پس خوشیهای این جهانرا کم طلب رو بطلب خوشیهای آخرت آر اما هر کسی می گوید که من اعتقادی کرده ام آخرت را و طالب آخرتم و آن طلب و اعتقاد من کم و بیش می شود هیچ شکی نیست که گفتن او نقشیست که بر در گرما به خود کرده است ولکن جان ندارد و زندگی ندارد اگرچه نقش درخت بر در خانه بکنی ولیکن کیفره آنگاه بری که بمزه میوه اش اندر رسی اما هرگاه که در خود اخلاص و اشتیاق بینی و اعتقادی و طلب بینی برای لقای الله نشانش آنست که اَلتَّجَافِیْ عَنْ دَارِالْغُرُوْرِوَاْلِاَنابَةُ اِليٰ دَارِ الْخُلُوْدِ بیابی آنگاه بدان که درخت تو زنده است مزه بیابی الا کسی که مزه نیابد بدانک اسب صورت در گرما به دارد جولان نتوان کردن چون گوش را پنبه و سرب بیا کنی آن قدر آواز بشنوی ولیکن تمیز حروف و کلمات آنرا ندانی نیز هوش را چون بغرور دنیا آکندۀ صورت سخن را دانی ولیکن بر معنی اش واقف نشوی تا آب پاک که نَدَم و آب چشم است بکرّات بروی نریزی آن سیاهی نرود اگر در تنعم و دولت و ناز آن نقش اعتقاد زنده بودی صحابه پاک ایوانها را بکازه مختصر بدل نکردندی خود بر کوشک نشستندی و انبیا و اولیا علیهم السلام در خوشی و کام روا بودندی تا هم اقبال دنیا و دولت آخرت بهم حاصل بودی و همه وسوسها از نواست و از تواناییست اما عاجز را چه وسوسه باشد والله اعلم.
p. 15
۱ _ و اختیار ظ.