(version 2β)

Ma'arif

p.16
فصل۱۵

می گفتم در الله متحیر باشم و از همه اوامر منقطع باشم که تحیر با تدارک راست نیاید چوالله مستغنی است همه عاشق و محب می خواهد و بس همه صور شرایع و معاملات و قطع خصومات و حدود و زواجر از بهر آنست تا پاره پاره محب الله شوم و چنان محب شوم که مرا از خوشی و ناخوشی خود خبر نباشد وقتی که اَلتَّحِیَّات می خوانم می خواهم تا همه آفرینها بالله بگویم و همچون عاشقان پیش معشوق خود صدهزار بیت می گویم و چون سُبْحَانَکَ می گویم می بینم که سُبْحَانَکَ در جمال الله متحیر شدنیست چنانک بر سوم نگاه داشتن کسی نپردازم و هیچ اندیشه دیگر نکنم جز
p.17
الله پس چون ندانم که ارکان را نگاه داشتن با عشق و محبت الله حمع نیاید و احوال وجود من از ذکر عدم و صور و غفلت و بی خبری و خواب و غیروی از جوهر و عرض این همه را دیدم که حجابست مررؤیت الله را و این همه را باز دیدم که فعل الله است و الله را دیدم که دریکیِ خودست پس الله محتجب بفعل خودست اکنون باید که هر جزو من ظاهر خاضع باشد و باطن خاشع باشد و نمی دانم که مدار تعظیم و عبادت خضوع ظاهرست و یاخشوع باطن است که بمنزله نیت است اما دیدم که عشق سبکی است و عبادت تعظیم عاقلانه است وَ بَیْنَهُمَاتَنَافی و عشق همچون بویست از الله و من تکلفی می کنم و بر خُنوری بسته می دارم تا بویش بهر کسی نرود که بدین بوی دردمندانرا بسی درمانها باز بسته است اکنون چون الله مستغنیست می بینم که با هیچ موجودی جنسیت ندارد و موجودات را می بینم که از الله نیک ترسان می باشند زیرا که الله خود را تعریف کرد بلفظ مستغنی باز از جهت ترک خوف ایشانرا گفت که رحمن و رحیم و هر موجودی را که نظر می کنم می بینم که وجود و بقا و فنا و عاقبت او بالله است والله می داند که چه خواهد شدن و همچنان می شود ( که ) او خواهد و هر فعلی که خواهم کردن می بینم که آن همه باسم الله موجود می شود نه باسم من گویی هرچه من می کنم و هر فعلی که از من می آید همه فعل الله است و کردۀ الله است و من همچون اشتر بار کشم اگر بوقت قیامم بار از من بستاند بایستم و اگر بوقت سجود بخواباند بخسبم و بوقت رکوع نیز همچنان و کس چه داند درین بارهای کارها که می کنم چه چیزهاست و چه عجایبهاست و چه قیمتها دارد باز دیدم که الله روح مرا هر ساعتی در چهار جوی بهشت غوطه می دهد درمی و شیر و انگبین و آب و هر ساعتی جام روح مرا در جوی خوشی فرو می برد و در جام سر من که ده گوشه دارد یعنی چشم و بینی و گوش و زبان و باقی حواس را و آن شربت خوشی را از هر جایی براینها می رساند تا من بکسی دیگر هم رسانم باز می بینم که همه خوشی من از آب حیوة منست چون حیوة از آب بهشت که نوع بنوع است و این حیوة من زیاده می شود هم از آب حیوة من و راحت من بیشتر می شود و الله اعلم.
_