(version 2β)

Ma'arif

p.18
فصل۱۶

سُبْحَانَکَ اللٰهُمّ آغاز کردم دیدم که این را الله می گوید بمن و این صورت تعظیم را الله است که در من هست می کند تا و هم من قطع می شود که عبارت از وی الله می آید و الله است که آن حالت را الله می گوید و اللّهم می گوید و سجانک میگوید و این بمن می گوید از بس که تعجبهاست در من و انقطاع اوهام است. اکنون سبحانک اللهم لفظ مخاطبه است هر گز کسی نگوید که دروغ است و مخاطبه نیست و مخاطبه بی حضور و ممکن نباشد چون من نظر بالله می کنم محو می شوم و معدوم می شوم باز چون نظر بعبودیّت خود می کنم موجودم می کند گفتم که اِیّاکَ یعنی که اثبات او کنم و نظر باو کنم و بس چون نَعْبُدُ گفتم خود را بعبودیّت ثابت کنم و در وقت ذکر اگر نظر ببندگی و اختیار خود کنم زاری و رّقت بدید می آید و در ضمن ذکر می گویم که بندگک توم و گناه کارک توم و باز چون نظر بالله کنم و نظر بحکم الله می کنم اختیارم می رود و در حیرت می افتم و رقت می رود و عجب بین می شوم. اکنون در وقت ذکر الله نظر باختیار خود و نظر ببندگی خود می کنم تا مانده نشوم و چون مانده شدم و از کار فروماندم نظر بالله کنم و نظر باز بالله کنم تا عجب بین شوم بیک نظر بنده ام و بیک نظر افکنده ام باز نظر را پاکیزه می کنم در وقت ذکر زیرا که ملک نظر از آن الله است و الله بر ما ناظر است باز اجزای خود را گفتم چو الله ناظر ماست بیایید تا در تعظیم الله نیست شویم دیدم هماندم که همه اجزای من گرد بر گرد روح من ایستادند و اقتدا کردند بروح من چنانک اقتدا کنند بامام در کعبه و همه محو می شوند در نماز بحضرت الله و روح من پیری در میانه نشسته و اجزای من مسافران گرد جهان گشته با ریاضت و بنزدیک روح من همه باز آمده و سرها بر زانو نهاده و بوجد مشغول گشته و همه سخن گویان خموش بوده گویی که آدمی و حیوانات و آب و باد و خاک و شمس و قمر برابرندی در عبادت الله و چنان باید که تعظیم الله مراجزای مرا خوشتر از همه غذاها بود و خوشتر از همه شرابها بود و مستی آن از مستی همه مسکرات قوی تر بود باز در روح خود و در موضع علم خود می نگریستم که این چندین نوع علم من و غیر من از روحها الله چگونه نقش می کند باید که معیّن ببینم، الله الهام
p.19
داد که در ادراک مُمَیِّز و دانش و حکمت نظر می باید کرد تا عجایب بینی باز بنیاز الله را یاد کردم که ای الله میخواهم تا چگونگی ترا نگاه کنم دیدم که صورت قفص بدید می آید تا هیچ نبینم گفتم پس صور همچون قفص است که البته این مرغ روح ازینجای بیرون می رود. باز دیدم که هر صورت از الله هست می شود و هم بالله باز می گردد و نیست می شود وَاِلَیْهِ اَلْمَصِیْرُ a . گفتم که آخر مقدم بر صور چیزی بود که تا صور ازو مرکب شود و رنگ گیرد و منظور شود. اکنون من آن سابقه را نظر می کنم که هیچ ماهیت ندارد همچنانک هیچ عدد بی یکی نبود هیچ صورت و منظور بی آن نبود باز دیدم که روح من آفتابست تا دیوار صور و هوای ارادت نمی باشد روح من نمی نماید و تالوح صور نمی بود خط و نقش روح من بدید نمی آید. اکنون ای الله شکوفه روح مرا فراغتی بخش از باد سرد اندیشه آن آدمیان و آن کسان که بایشان صحبت دارم که ایشان در خوشیهای فسرده خود مستغرقند و از خوشیها و مزهای من بی خبرند یا اگرنه ای الله روح مرا بی خبر گردان تا هیچ گونه نظرش بایشان نیفتد نه بخوشیشان و نه بناخوشیشان ای الله گل برگ شکوفه روح مرا از تابش آن خوشیهای ایشان نگاه دار تا بباد سرد تولّی و حرمان و مجانبه سیاه و فسرده نگردد والله اعلم.
p. 19
a قرآن کریم، سورۀ ۵، آیۀ۱۸.