(version 2β)

Ma'arif

p.30
فصل٢٣

بروی مادر نظر می کردم می دیدم که الله مرا چگونه رحم داده است و او را بامن و هرچه در جهان غم است آن از رحمت الله است زیرا که غم از نقصان حال باشد تا مهر نباشد بکمال غم نباشد بنقصان حال، اکنون مهربانی الله ازین محسوس تر چگونه باشد باز نظر از مادر بالله افکندم دیدم که جمله اجزای من ناظر شد بالله بازدیدم که هر جزو من از چشمۀ حیوان الله حیوة نو نو می نوشد و گل وریاحین و سمن سپید و زرد صحّت می روید ازین اجزای من و ازین چشمه حیوان و این ریاحین صحّت نغزتر از ریاحین ذکرست و این را محسوس می بینم که الله می دهد بمن باز می دیدم که کمال ایمان مؤمن رؤیت الله است از پس که مؤمن گِرَوِش کند پاره پاره ببیند الله را از بهر این معنی گفت که مؤمنان در آخرت نبینند همینجا ببینند امّا معتزلی چون کمال گروش نداشت هیچ نبیند گفتم ای الله سببی ساز که آب ادراک مرا و روح مرا هوای وصف تو ویا هوای عالم غیب تو نَشف کند و بدانجا رود ای الله پاکی و دوری از عیب تراست مرا آن هوش ده که این را بداند و ای الله آن هوشم ده
p.31
که بی قرار تو باشد و چشمهای مرا آن نظر ده که آویختۀ جمال تو باشد ای الله آن نظر و آن دریافت و آن ادراکم بارزانی دار دیدم که ادراک من دامیست که الله گرفته است و بدان سو که صورتها و جمالهای خوب است بر میگشد باز نظر کردم که الله ادراک مرا هست می کند و بر می کشد و صورتها را نیز گرفته است و بر می کشد و عقل و دل و حواس و آسمان و زمین و هر چه مصوّر می شود همه را الله گرفته است و برمی کشد تا من می بینم گفتم ای الله نظر مرا زیاده گردان و مرا زیاده از آن نظر ده که سَحره را دادی و مرا [به] جمال تو زیاده ازان نظر ده که زلیخا را دادی بجمال یوسف و آن نظر نه از جمال می باشد که برادران یوسف جمال یوسف را دیدند و مدهوش نگشتند چو آن نظر نداشتند یا رب چه دولت است آن نظرها تا بکی ارزانی داری مگر بنزدیکان و مقرّبان خود اکنون قربت و بُعدبالله چگونه باشد چنان باشد که اندیشهای تو چون بغیرالله بود بعید بودی و چون اندیشه و عشق تو بالله شد قریب گشتی هر چند که همه اجزای جهان از آفریدن الله دور نباشد ولکن در تفاوت این دو حال نگر آن یکی را قربت گویند و آن یکی را بعد گویند اکنون سعی بکن تا قربتت زیاده گردد نه بُعد باز دیدم که دوری و نزدیکی بحضرت الله چنانست که اندیشه تو و عشق تو و غم تو در بازارها و کارها و معصیتها بود این بعد است بالله چون از آن جایها باز آمد بحضرت الله و عرش و بهشت پیوست این قربتست بالله امّا پردۀ غیب در میان است و این پرده در تست نه در الله که اگر پرده را برداشتی دنیا نماندی ولکن تو این مزه را ندانی تا الله در آن جهان آن مزه را در تو نیافریند همچنانک درین جهان هر چند که صفت مزها با تو بکنند ندانی تا آنگاه [که] در تو آن مزه را نیافرینند ندانی و هیچ ندانی که این مزها از کدام چشمها و از کدام جایی در تو می آید مگر از سلسبیل و تسنیم بهشت روان شده است و تو جوی گوشتینی که اینها از تو روانست والله اعلم.
_