(version 2β)

Ma'arif

p.33
فصل٢٥

هر تدبیری که می اندیشم آنرا چون شکل حجابی می دانم و من پاره پاره آن حجاب را از خود دور می کنم تا الله را نیکوتر می بینم و چون الله را یاد می کنم زود بمصنوع می آیم و در آسمان و عالم نظر می کنم یعنی که الله را مشاهده کردن جز بمصنوع نباشد باز نظر کردم دیدم که اندیشه چون چشمه است که الله بر می جوشاند اگر آب خوشی بر می جوشاند بر حریم تن می بینم که سبزه و نواها و گلها می روید و زمین تن را بهر طرفیش آب می رود و اگر آب شوره بر می جوشاند زمین تن شوره می شود و بی نفع می شود و من هماره در الله نگاه می کنم که چگونه آب می دهد زمین تن را. اکنون من مر دوستی الله را باشم تا همه حرکات من پسندیده شود چون عشق الله می آید همه حرکات من موزون می شود گفتم ای الله من هر زمان بچه مشغول شوم الله الهام داد که هر زمانی بحرف قرآن مشغول باش و همه عالم را معنی آن یک حرف دان از قرآن و تو بنگر که بچه پیوسته شدۀ در آن دم که بحرف قرآن مشغول شدۀ اگر چه اجزای تو پراکنده صورت بندد اما تو با من باشی باز گفتم که ای الله چگونه کنم که زندگی و حضور و عشقم بیش حاصل شود الله الهام داد که زندگی و عشق و وَلَه همه معانی این کلمات است تو پاره پاره معانی رامی کش و استخراج می کن و تصوّر می کن تا حیوة و عشقت بیاید اَلتّحیّات میخواندم یعنی آفرینها مرالله را گفتم آفرین الله را از بهر کاری می کنم که مرا خوش آید و عجب آید و هیچ عجب تر از عشق و محبّت و حیرت نمی بینم که الله در من بدید می آرد باز در اوصاف عشق و محبّت محبّان و احوال ایشان نظر می کنم و تصویر می کنم من با مزه می شوم و حبیب می شوم و مثحیّر می شوم و الله را آفرین می کنم و در وجود این آثار مشغول می شوم باز بصفات کمال الله نظر می کنم و از هیچ چیز مشغول نمی شوم و سررشته بباد نمی دهم اَللهُ اَکبر
p.34
گفتم در نماز و تأمّل کردم هیچ کبیری ندیدم جز الله پس اکبر و کبیر هر دو یکی آمد. بزرگوار گفتم بزرگ آن باشد که نسبت بدو خردی بباشد در ملوک متفاوت نگاه کردم و در نفاذ امر هر یک را نظر کردم تا خردتر و کلان تر را ببینم و در جسامت آسمان و زمین هم نظر کردم الله را از همه بزرگتر دیدم باز در حال خود نظر کردم تا اجزای فکر و تدبیر خود را و ادراک خود را چون مرغان گنجشگان و پشگان هموار ایستاده دیدم در پیش الله گویی همه را الله زنجیر بر گردن نهاده است یا بر رشته همه را بر بسته است تا همه بتصرّف الله مانده اند تا ایشانرا خود حیوة بخشد و مزه بخشد و یا هر ازین مرغی را بسوی راحتی پربگشاید و این مرغان ایستاده اند و می نگرند تا الله چه فرماید و در کدام تصرّف کشد باز نظر می کنم می بینم که الله اجزای مرا می گشاید و صد هزار گل گوناگون مرا می نماید و اجزای آن گلها را می گشاید و صد هزار سبزه و آب روان و هوا می نماید و آن هوارا می گشاید و صد هزار تازگیها می نماید. اکنون چنانک در اندرون و بیرون کالبد خود نگاه می کنم از هر جزوی گلستان و آب روان می بینم بعد از مردن اگر چه صور اجزای من خاک می نماید چه عجب [ که] از هر جزو من را هی بود بسوی گل و گلستان و هوا و آب روان که اکنون می بینم چنانک تخم روح هر کسی را از عالم غیب آوردند و در زمین کالبد نشاندند چون بلند گشتند و شکوفهای خود و هواهای خود ظاهر کردند باز از زمین قالب نقلشان کردند و ببستان جنان در جویبار جنس خود نشاندند و الله اعلم.
_