(version 2β)

Ma'arif

p.43
فصل٣٢

قَالَ النَّبِیُّ عَلَیْهِ السَّلَامُ. اَسْبِغِ الْوُضُوْهَ تَزْدَدْ فِيْ عُمْرِکَ. یعنی خود را تمام پاکیزه دار از آرزوها تا عمرت زیاده گردد و آرزوها و بار بیرون از طاقت برداشتن هلاکت ورزیدن است پس با خود بس آی و ترک آرزوانۀ خود بگوی و این هوا پوستست و آرزوانه مغزست تو ازین پوست و ازین مغز بگذر تا بجنّت مأوی برسی آرزوانه همین قدرست که می بینی چو یکدم گذشت دگربار آن نا آرزوانه شود و برنجاندت و این تن تو لقمۀ آرزوانۀ تست بعضی را باشد که همان نظر پیشین نماید باز دوم بار چو نظر کند ناموافق یابد بعضی بلب برساند و آنگاه ناموافق بدید آید بعضی را در آن جهان بچفسد. اَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِيْ حَیٰوبِکُمُ الدُنْیَا a . آرزوانه چو دانه است که در میان فَخک باشد موشکی که انبار یکی را خراب کند لقمه مهیّا
p.44
میکنند موافق طبع وی و داروی موش در میانه میکنند چنگال و دندان ترا در ویران کردن انبارهای مراد دیگران کم از آن نمیبینم آخر ترا چگونه داروی موش ننهند. اکنون الله وعای کالبد و قدح دماغ بما داده است و ما را اختیار داده یعنی خود بر گزینید و درین وعا کنید. اکنون تو هر ساعتی دست برین وعا می نه که در وی چه چیزست و اگر چیزی نباشد فَبَطْنُ الْارْضِ خَیْرٌلَکَ مِنْ ظَهْرِهَا. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرَّاً یَرَهُ b . گفتم اغلب شما ببازی و غم مشغولیت و هر دو نمیباید زیرا که بازی از بهر دو نوعست یکی آنک تا از غم بگریزی یعنی از کری و شکستگی و کوری و مردن و تو از دست اینها هیچ جای نتوانی گریختن چو اصل غم در قفای تست و یکی دگر بازی از بهر آنست که سبک و بی مایه میباشی تا باد هوا و هوس ترا همچون خسی کوی میپراند تا بهر جای مینشینی ترا مایۀ عقل و تمیز از بهر آن نداده اند تا خود را باخس کوی برابر کنی و غم خوردن نیز چیزی نیست که غم نادیدن برون شو کار باشد و آن کوری باشد اگر راهی ندیدۀ جدّ کن تا راهی بینی و اگر راه دیدی توّقف چه کنی اندیشه غم میخوری می رو تا زود بمنزل برسی و هیچ روی باز پس مکن اگر پیش روی بهتر دیدۀ غم سر گشتگی باشد درین مجلس چه منزل کنی سر بیکی سوی بیرون آر تا سر گشته نشوی در جهان هیچ نام نیک و بد نشنودۀ و اگر نیک و بد شنودۀ هیچ زمانی خود را از ذرّۀ نیکی خالی مدار و خود را ببدی مشغول مگردان که آخر تمیز داری کسی که درم چند میدهد چیزی معیب نمیستاند تو چگونه کسی که عمر میدهی و بد میستانی کسی جان دهد از بهر جانان دهد نه از بهر جان کنان دهد و الله اعلم.
pp. 43 - 44
a قرآن کریم، سورۀ ٤٦، آیۀ٢٠. b سورۀ٩٩، آیۀ ٧ و ٨.