p.44
فصل٣٣
یَوُمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِیْنَ اِلَی الرَّحْمٰنِ وَفْدَا. وَ نَسُوْقُ الُمُجْرِمِیْنَ اِلَی جَهَنَّمَ وِرْداً.
a
گفتم متّقی آن باشد که گردن نهاده باشد مر تصرّف الله را از
|
p.45
بلا و عنا و زیان مال و مرگ فرزندان و تو باید که بر حذر باشی از منازعت الله چو اینها بیاید که حقیقت بنده اینست اکنون باید که از اینها ترا نه خشمی و نه اندوهی تاختن نیارد که آن منازعت ایجاد الله باشد و منتظر میباش که الله از اندرونت کدام دریچه بگشاید که ترا از آن هیبت و شکوه بدید آید « یوم نحشر المتّقین » اهل دنیا در کوی تحصیل مرادات دوان شده اند و مزها میگیرند و اهل دین را میگویند که اینها بی فایده روزگار میگذرانند و ثمره و فایده حاصل نیست مر سعی ایشان را نه جامه و نه زینت و نه آبرویی. آری اینها اهل دنیا اند تخمهای مراد میکارند در زمین تن. و اینها که اهل دین اند تخمهای مراد خود را نگاه میدارند و انبار میکنند و این تخمهای اهل دین ننماید بر تن و نه در خانه و نه در عین جز در غیب ننمایند و اهل دنیا آن غیب را نمیدانند همه برکت و نغزی را ازین عین میدانند که مدد این سرایچۀ عین از سرای غیب است و این سرای عین پوسیدن نعمتها راست و سرای غیب مدد فرستادن نعمتها راست. هر چه آنجا بشکفت اینجا فرو ریخت پس تو چرا چنین نومیدی از زنده کردن ترا باز از غیب و از نیست موات آفرید و بعضی موات را حیوة داد و بعضی را در ممات مقرّر داشت و بعضی را عقل و تمیز و حیوة گردانید و حرکات داد تا سودای آسمان پیوندن گرفت و بعضی را بر آسمان رفتند و بعضی آسمانیان را ممات داد تا بخاک ملحق شدند بساط اموات و احیا را بگسترانیدند تا هر جزو میّتی را در بساط حیوة میآرند و بعضی را از احیا باموات ملحق میکنند بساط شطرنجی را که بازیست آن در عمل نمیآید بی تصرّف، این بساط جدّ که آسمان و زمین است چگونه بی کسی در عمل آید مگر این جدّ را کم از بازیش میداری این طبقه را آفرید و شطرنج انجم و شاه آفتاب و فرزین ماه در وی نهاد بعضی تیزرو چون رخ و بعضی باثبات چون پیاده. آخر این باخت این هر دو بساط از بهر برد مات
1
را بود آن یکی بهشت میبرد و آن یکی را بدوزخ میماند بدل آمد که بزرگان سیرت دیگراند و بزرگان صورت دیگراند عجب در راه آخرت چه بزرگانند که هرگز احوال ایشان را بزرگان دنیا ندانند و ازیشان خبر ندارند و آن
|
p.46
بزرگان نیز فارغند از بزرگان دنیا و از احوال ایشان یارب تا ایشان چه شاهانند و چه سلطانانند که نام ایشان در آن جهان خواهد برآمدن باز این بزرگان و توانگران دنیا از بیم چنگ در حشیش حُطام دنیا زده اند که نباید که اگر دست ازین بداریم در چاه غم و اندوهان فرو افتیم و آن مرغ باشد که پر و بال بگشاید و بر روی هوا میپرد و نترسد اما توانگران دنیا بیم دل آمدند و در مصاف یارِ بیم دل نباید که دیگران را دل بشکند با توانگران منشینید تا در راه دین بیم دل نشوید از بهر این معنی است که اغنیا اموات آمدند.
|
pp. 44 - 45
a
سورۀ ١٩، آیۀ٨٥ و ٨٦.
۱
_ ظ: برد و مات.
|