(version 2β)

Ma'arif

p.50
فصل٣٧

وَاَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَی a گفتم که احیای زمین و آسمان و آن همه تفاوتهای نطفه و مضغه که مبدل میشود و بزندگی میرسد از آنست که الله محیی است یعنی شما را در حیوة آگهی داد نه درسمات تا شما احیای او را بدانید چنانک کسی خاکها جمع کند و از وی کوشکی سازد معلوم شود که او از خاک دیگر سرایی و کوشکی دیگر هم تواند ساختن عجب بنده چون چنین باشد که قدرت او چون در یک صورت معلوم شود در صورتهای دیگر همچنان باشد پس خداوند بنده را این قدرت چرا نگویی که همه مردگان را او زنده کند و زندگی جاوید دهد این دُرهای هوس را که هر شب در دریای غیب میاندازد و روز باز میآرد عجب که ریزهای اجزای شما را جمع نتواند کردن این صفحه تیغ روز را او همی جنباند که صد هزار گوهر عقل و دانش در صفحۀ او لامع است و این مرده شده را همچون عصای موسی حیوة داد تا مُقرّ باشید که او زنده میکند مرده را و با خود این قرار ندهید که چون مردیم رستیم کارگاه جهانرا که باز کشیدند رویش بدان سوی است و از آن پردۀ غیب رنگی چند ازین سوی پرده است و صد هزار رنگ و کاروبار و ماه رویان بران سوی پرده است تو درین چه راحت داری و چه شغل داری اگر شغل داری برنج داری آن شغل که با خوش دلیست در آن جهانست این جهان باغیست و سراییست سهل زیرا که عام است بیست تا دوستی ورزی و ثنای این سرای و این باغ بگویی آنگاه بینی آن باغ دیگر که در پیش است و سروهای خاص آنجاست چون از ثنا گفتن و دوستی ورزیدن پیشتر آیی ببینی خوشیهای آنرا و عجایبهای آنرا وَآنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَارَیْبَ فِیْهَا b آنجا که و هم است خویشتن را کشتی از غم آنک داشتِ یک ماهه داری یعنی
p.51
از ترس بینوایی موهوم خودرا هلاک کردی و چیزی که آمدنی است غم آن نمی خوری تو هر لقمه که میخوری بدانک آن لقمه ترا میخورد و عمر تراکم میکند و این زمان که میگذرد چون سیلابیست که ترا میرباید و میگذرد تو خواهی ساکن باش و خواهی متحرّک باش خواه گوچنگ در غیشۀ سراو کوشک زن و خواه گو در خاشاک اقارب زن و و خواه گو بر لوح تخت و بخت باش و خواه گو بزوبعی شناو کن و خواه بکاهلی دست و پا بینداز در آب مراد غم خود و روزی زندگانی خود که می طلبی تا بیک لحظه نیست کنی و بی عمرمانی و این آب عمر تو از دریای غیب میآید و هم بدریای غیب باز میرود و همچنان اعراض معانی را از عدم بوجود و از وجود بعدم بیش نمی بینم و بدانک همه چیزها را بر تختۀ جهان حساب میکنند و چون حساب میکنند دانیکه بیفایده نمیکنند.
p. 49
a قرآن کریم، سورۀ ٢٢، آیۀ٦. b همان سوره آیۀ ٧.