(version 2β)

Ma'arif

p.108
فصل ٧٣

فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السّعْیَ قَالَ یَابُنَیَّ اِنِّیْ اَرَیٰ فِی الْمَنَامِ اِنِّیْ اَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَیٰ a یعنی ای پسرک من وای بچگک من بنرمی و مرحمت و مهربانی میگفت آن ساعت ازین سخن بوی مودّت و کمال رأفت می آمد اگر پسر من گفتی این بیان محبّت نبودی آمدی را از همه چیز فرزند محبوب تر باشد طرفه درخت تراست فرزند در مردم.
شعر
عجب از باغ جمال تو چه کم خواهد شد که ازان سیب ز نخدان دوسه شفتالو بخش
باز این درخت فرزند درختی طوبی را ماند که در بهشت تن مردم برآمده است.
شعر
رُوْحُها رُوْحِیْ وَرُوْحِیْ رُوْحُها مَنْ رَأیٰ رُوْحَینِ عَاشَافِیْ بَدَن
مگر تن مردم چون صفحۀ تیغ است و فرزند دروی چون گهر مینماید و در بهشت رویش چهار جوی روانست رنگ رویش و لب لعلش چون چشمه خمر را ماند روان، و سپیدی او چون چشمۀ شیر را ماند که چشمه چشمه برمی روژد و شیرینی او چون عسل را ماند و طراوتش آب زلال را ماند که نرگس و ارغوان درو رسته اکنون ای ابراهیم تو خلیل منی گاه گاهی این نظرت بپسر می رود بیک نظر دو منظور نتوان دیدن و بیک قدم طالب دو محبوب نتوان بودن آنرا محو کن تا همه نظرت بما باشد و از شرک خفی پاک شو اَنْ طَهِّرَ اَبَیْتِی لِلْطَائفِیْنَ b بر تخت دولت مراین بندگانرا بعالم غیب نشانده اند و
p.109
نثار راحات 1 برسرشان می پاشند و اندرین دنیا ثنای ایشان می رانند و نامشانرا درجهان سایر میدارند و در آن جهان راحتشان میرسانند که راحت نصیب آن جهان است تا در هر دو جهان ایشانرا جلوه کرده باشند پدر پسر در میبازد و پسر سر درمیبازد اگر محبّی چنین باش همچنانک توتیا را بعضی آدمیان در چشم کشند سبب روشنی باشد آخر زُوّار توتیای تربیت ایشانرا در نظر آرند مزید روشنایی معرفت گردد بوی خوش نیک نامی ایشان در جهان فاش گردد همچون مشک که بر صلایه بسایند تا در میوه خانۀ عالم غیب فوا که اعمال خیر ایشان مجموع نباشد در صحن سرای دنیا بوی خوش نام ایشان نیاید کدام جای بوی گل دیدی که آنجا [گلی نبود و کدام موضع گندی دیدی که آنجا 2 ] نجاستی نبود چوگند لغت همی شنوی بدانک آنجا مرداریست وَ اِذِا سْتَسْقَیٰ مُوْسَیٰ لِقَوْمِهِ c بیان موسی و قوم او گوید که میان فرعونیان بودند تا تو با اهل دین یک کلمه باشی اگر موسی در تیه مانده بود تو نیز چهل سالست که در تیه کالبد تنگ و تاریک ماندۀ تو همه روز در سوداها میروی چون مینگری منزل بامداد وشبانگاه یکی میبود و این بیان آنست که وجود شما که گنجشگانست برشتۀ تقدیر ما باز بسته است چنین اندر خس و خاشاک پنهان مشوید باز تان بخود باز آرند و پرتان بشکند.
pp. 108 - 109
a . سورۀ ٣٧، آیۀ ١٠. b . سورۀ ٢، آیۀ ١٢٥. ١ . د : راحت. ٢ . اضافه از ( د ) است. c . قرآن کریم، سورۀ ٢٥ ، آیۀ ٦٠.