(version 2β)

Ma'arif

p.112
فصل ٧٨

اِنَّ اَکْیَسَکُمْ اَکْثُرُکُمْ لِلْمَوْتِ ذِکْراً گفتم ای مؤمن ذکر موت وصبر کن یک پاره راه مانده است تا در حد 1 ولایتی روی که در آنجا شهریست مقرّ اگرچه پایت آبله کرده است و کوفتۀ راه شدۀ امّا ای مؤمن دل تنگ مکن که همین ساعت راه قطع شود و ازین رنجهات هیچ نماند مگر آن ولایت رؤیة الله است و آن سفر و راه دور غافل بودنست از الله و تو از ولایتهای دور آمدۀ و این اجزای کالبد تو که اکنون جمادیست تا کدام بر و بحر کوفته است تا اینجا رسیده است و تو فراموش کاری همه را فراموش کردۀ آنچ حالیست می بینی و سفرهای دگر را فراموش کردۀ چنانک درین کو چَگه این عقبات در آمدۀ سفرها بسیار کردۀ و همه را فراموش کردۀ هرچه خوشی حالیست از تو نیک دوراست از انک ترا خیر باد میکند [بلک شر باد میکند 2 ] و میرود از تو چنانک هرگز تو اورا در نیابی وآن جهان بتو نزدیکست که با تو قرار میگیرد و قرارگاه تو آنست تو باز گونه این را حالی نزدیک میدانی و آنرا دور میدانی جهان مزرعه ایست و خلقانِ جنس جنس را و جفت جفت را الله یوغ بر نهاده است و در
p.113
هر قطعه نوع دگر می کارد 3 اگرگاو یک میباشد نیک رنجش رسد در شیار کردن این همه تعلّقهای خلقان گوناگون و همه پیشهای مختلف در جهان کار کنان الله اند بنگر که الله بسر خارید نشان نمیگذارد اگر انکاری کنند فعل الله را فعل خلقان محسوس است اکنون این همه پایان سفرهاست که بولایت مقرّ میروی پیش از آنک بدان شهر بروی چون پای در حد آن ولایت نهی بوی آن هوا بمشامت برسد و آنگاه مزۀ آبهای آن وع دیگر و سبزهای آنرا طراوة دیگر و میوهای آنرا لطیفی دیگر و بینی که مردمان آن شهر پیش تو باز میآیند زبان ایشان و لغت ایشان نوع دیگر و اسپان برنشسته و از آن باغها که بیرون آن شهر باشد گلها ببینی دستها باز کرده و پیش تو میآیند که رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیْمٍ a و میدانها ببینی گسترده هر که با ادب تر رفته و حرمت دارنده تر بوده دران میدان درآرند تا گوی بازد و از برای کوفتگی راه که دیده باشی بشارت دهند که اَلَّا تَخَافُوْا وَلَا تَحْزَنُوْا b هوایی که مدد از شفقت یافت باشد و آبی که مدد از رحمت یافته باشد چه عجب هوایی باشد یارب تا چه هوا دارد آن عالمی که وجود همه چیزها از آنجا میروید والله عالم.
pp. 112 - 113
١ . د : حد. ٢ . د : ندارد. ٣ . اصل : می کاری. a . قرآن کریم، سورۀ ٥٦، آیۀ ٨٩. b . سورۀ ٤١، آیۀ ٣٠.