(version 2β)

Ma'arif

p.114
فصل ٨٠

اِنَّ فِِیْ خَلْقِ السَّموٰاتِ وَاْلَاْرض وَاخْتِلَافِ اللَّیْل وَالنَّهَارِ لَآ یَاتٍ لِاُولِی الْاَلْبَابِ a تاکید و قسم از برای آنست که ربایندگان حقایق بسیارند صور مر اعتبار بصر را و مسموعات انبساط سمع را و ذوق و شهوت تمییز حلال و حرام را و اجرام موجودات صف زده و پرده گشته عالم غیب را صور باغ دیگر و مسموعات باغ دیگر و لمس باغی دیگر و مذوقات باغ دیگر که روی صدهزار شکوفهای گوناگونست اگرچه دریچۀ چشمت باز باشد چون روح تو نظاره گر این دریچه نباشد سراز دریچۀ دیگر بیرون کرده باشد از ریاحین صور هیچ خبر ندارد و اگر سر از دریچۀ عقل بیرون کرده و بحساب و تدبیر مشغول باشد هر پنج باغ حس بی فایده باشد چون ربایندگان بسیار داری تاکید فرمود، خلق فرمود که کارهای شما را وتصویر شما را قیاسی و مثالی باید آن مقاییس را ما از بی اصلی و بی مثالی آفریدیم سماوات و ارض منتهای هر صاحب همّتی چون جاه و مملکت و خواجگی و عالمی و سیادت و دَهْقَنَت کامل و استادی در
p.115
حِرَف و دانایی در فنون هرچه آدمی را همّت بران جای رود آن سماوات انواع است اگرچه بدان منتهاهای همم رسند 1 خود را همان عاجز می یابند که در مبادی ارض کار و ارض عبادت از موضعی است که تو بران افتادۀ و دست و پای میزنی در همه پیشها و در همه کارها تا ببلندی برسی نخست که رضیع بودی در مهد همان عاجز بودی اکنون که دست و پای تو گشاده اند از در خانه تا بدکان باز همان ابر بُستان میباید و باد صبا میباید تا تو زور یابی آخر عاجزی را قادری باید تا نوای او راست آرد در خلقی 2 آسمان و زمین بهر وجهی که نظر کردند برین شکل چون خانۀ را ماند و بر شکل منجّمان چون چرخی را ماند هم از اسمی 3 مخلوقی بیرون نمی آید آخر اینها دلیل باشد بر خالقی آخر تو چندین خیل و تبار بر خود جمع میکنی از بهر چه جمع میکنی چون ترا بر سر چهار سوی اجل بر می آویزند تو این همه را جمع میکنی تا بر تو بگریند و رسوایی ترا ببینند پس همه رسوایی یکدیگر را نظاره میکنید باری تنها باشید تا رسوایی یکدیگر را نبینید و دل سوز یکدیگر را نچشید نظیر شما همچون آن کسی است که فریاد کند در میان بازار و کویها و خیلی را با خود جمع کند چون جمع شوند گویند چه میخواهی از ما او گوید بایستید تا بیندیشم که از بهر چه جمع کرده ام شما را جای فسوس باشد آن مرد اکنون چون این سخن از من شنویت می اندیشید که این قوم را از بهر چه جمع میکنیم شما همچون آن ابله باشید که چندین گاه مردم را بر خود جمع میکنید بی هیچ پیشنهادی و بی هیچ نیتی شما مفلس وار سر از ولایت عدم برزدیت و روی بجانب این جهان نهادیت تا تخم شهوت بگیرید و سرمایه از الله بستانید درین جهان از عقل و تمیز و غیر وی و چون مقیم شدیت درین ولایت جهان اکنون خراجها قبول کنید و در خدمت در آیید و اشهد بگویید و اگر در خدمت نمی آیید جزیه قبول کنید و اگر قبول نمی کنید از ولایتش بیرون کند شما را بکشتن که اُقْثُلُو الْمُشْرِ کِیْنَ b یعنی چندین سال در ولایت ما نظاره کردید و باغ و بستانها دیدید و از هرچیزی چشیدیت و مهمان داری کردیم شما را آخر
p.116
شما هر دمی و هر قدمی و هر حرکتی و هر نورچشمی و هر شنوایی که میگیرید سرمایه است و تخمی است تا بکارید درین بهاردنیا زیرا که وقت کاشتن از بعد بلوغ است تا درِ مرگ چونکه این هنگام برود کاشتن نیک نیاید و بری ندهد از عبادت و خضوع و نماز و روزه چون وقت سپیدکاخ سپس مرگ بیاید آنگاه برها بر گیری از پنج نماز که گزارده باشی و زکوة که داده باشی. بدلم می آمد که باهر که آشناتر میشوم با آن کس گستاخ تر میباشم و عیب خود را از آن کس نمی پوشم از آنک تکلّف کردن مر بیگانه را میباید مر آشنا را انقباض حاجت نیست و هیچ ذاتی از الله معروف تر نیست و باذوات آمیخته تر نیست لاجرم آن گستاخیها که از بندگان او عفو کند هیچ کس نکند والله اعلم.
pp. 114 - 115
a . قرآن کریم، سورۀ ٣ ، آیۀ ١٩٠. ١ . د : میرسند. ٢ . ظ : خلق. ٣ . ظ : اسم. b . قرآن کریم، سورۀ ٩، آیۀ ٥.