p.117
فصل ٨٢
خَلَقَ الْاِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ
a
هر کسی را در خود قرار باید گرفتن و در کوی اعدا فرو نباید آمدن تو خاکی بآبت باید ساختن چنانک باد بآتش سازد و انبان دلت را سر بنظر مگشای تا از دهانت باد سخن وزان نشود و غبار خیراتت را پریشان نکند چنانک نباتی نروید صلصال باش تا دست بر تو نزنند در بانگ مه آی و افکنده باش تا که همه نبات از تو روید از آتش نسوزد اندیشۀ تو از حال خود و از حال متعلقان خود آتش تست تو خود را فراموش کن و از احوال خود میندیش تا آتش تو کشته شود بمقام خود باز آیی درین جهان خاموش و افکنده باش تا در تو امید آن جهانی قرار گیرد زیرا که سبزۀ خرمی دل از خاکی
|
p.118
شدن باشد و از آتش منظرها بگذر و چشم دل را نگاهدار تا پرخاشاک [نشود] که غُضُّو اْعَنْ هَویً اَبْصَارَکُمْ تا بپل صراط برسی و آسان بر گذری و ببهشت پیوسته شود و بهشت آنست که ازین معانی کمال و خوشی بباشد ترا بی اوصاف نقصانی که در دار دنیاست هر گاه که مستغرق خوشی شدی که دگر هیچ وصف نقصانرا نبینی آن صفت بهشت باشد والله اعلم.
|
p. 117
a
. قرآن کریم، سورۀ ٥٥، آیۀ ١٤ و ١٥.
|