p.130
فصل ٩١
سؤال کردند که مؤمن زندانی است چگونه خوشدل باشد گفتم چو صدّیق باشد [خوشدل باشد] چون یوسف صدّیق در زندان، وقتی که مؤمن معصیتی می کند و دهانش تلخ میشود که من با چنین معصیتی از الله چگونه مغفرت طمع دارم و چگونه بالله بنیاز و مخاطبه سخنی گویم باید که بدین تلخ شدن و شکسته شدن تن شادمان باشی و رضا بدهی بدین قسمت که الله کرده است که از خوف فراق او تلخ دهان میباشی و تا گِرَوِشی نباشد چرا از عقوبت ترسان باشی و اگر با گستاخی و دلیری بر جنایات، شادمان باشی بر یاد بهشت و لطف و کرم و مغفرت وی، آن گروش و دوستی و اعتقادست کیف ما کان درین روش غم و شادی و شکستگی از جنایات و دلیری بر جنایات دلیل محبّت تست و دلیل اعتقاد تست مر الله را و محبّت تو مر الله را دلیل محبّت الله است. مر ترا یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّوُنَهُ
a
هر کجا که گریه است و خنده است خنده از بهر وصال بلطایف الله است و گریه از بهر فراق از لطایف الله است آدمی بچه چو از خردکی بلند می شود شادمانست از لطایف الله و بوقت کبر سن دژم و گریانست بسبب فراق از لطایف الله، خندان بدو و گریان از فراق او، اکنون اگر خوشی خود را ابدی خواهی ابدی را خدمت کن یعنی اگر در ذکر الله آیی بستان اجزای تو شکفته شود و باغ جان تو در خنده آید و صبای حالت تو وزان شود نظر کن که الله بنفس مبارک خود چگونه در می دمد که اجزای تو در خنده می آید اگر بگویی در دمیدن از لب و دندان باشد پس بگویم که اسباب وزیدن صبا همچون لب و دندان الله است چنانک روح بواسطۀ لب و دندان در دمد الله بلب و دندان اسباب در می دمد و نظر می کن که الله نهال حالت در روح تو
|
p.131
می نشاند بدست خود اسباب چون ساعد سیمین الله است اِلٰی غَیْرِ ذٰلِکَ مَنْ تَصْوِیْرَاتِ الله الَّذِیْنَ کَفَرُوْا وَصَدُوْا عَنْ سَبِیْلِ الله
b
. سبیل الله همین الله است و نظر بالله است خود را بر روی الله می بینم امّا الله واسع است که هر جزو من بر روی الله صد هزار ولایت دارد و همین زمان که سخن می گویم و می نویسم الله مرا می اندازد و می غلطاند تا مستعمل بوم در کار بحرکت و سکون چنانک از غلطانیدن در کار گویی سر و روی من می شکندی اکنون چو الله اجزای مرا چنین بر کار میدارد و میگرداند درین کارهای اجزای خود نظر کنم باسهم شوم و پر هیبت شوم که چنین کاری در اجزای منست (واللهُ اعلم).
|
pp. 130 - 131
a
. قرآن کریم، سورۀ ٥، آیۀ ٥٤.
b
. قرآن کریم، سورۀ ٢٧، آیۀ ٦٦.
|