(version 2β)

Ma'arif

p.135
فصل ٩٥

اِسْتَعِینُوا بِالصَّبْر والصَّلوةِ a صوم برداشتن کلوخست از زیر آیینۀ دل [و حسد و غیبت و قصد بد دور کردن از خود چون زنگار برداشتن است از آئینۀ دل] آخر چو کلوخ بر می گیری اولی بود که روی آیینه بزدایی صبر تکالیف بجا می آر که همه دولت تو از رنج است نخست در زندان رحم آیی آنگاه در بستان جهان بچه می گرید مادرش دست بگهواره می بندد تا سرش دراز نشود و استخوانهایش کژمژ نیاید شارع دست و پای تو می بندد بتکالیف تا آوازت ناخوش نشود وَزَفِیْرٌ وَشَهِیِقٌ b نگردی وَتَسوَدُّوُجُوْهٌ c نشوی بنوای بنان و استعینوا بالصبر و الصلوة ترا در خواب حی کند رنج بدرقۀ تو آمد اگرچه فراز و نشیب می برد از دست دزدانت نگاه می دارد اکنون تو خواهی تا از انوار غیبی بهره مند گردی نتوانی از خود یافتن ترا نشان دهیم بجای آن موضع بنشین تا بنزد تو آید چنانک موسی بمجمع البحرین از بهر خضر، تو بنزد آفتاب نتوانی رفتن اما جایی که آفتاب تابد آنجا باش تا تاب آفتاب بنزد تو فرستیم اکنون بمجمع البحرین صوم و صلوة بنشین چون موسی و رنج بجای آر و خود را در آتش و آب انداز و لیکن نسوزی و از عوّانان شیاطین خلاص یابی صلوة آتش می نماید و لیکن نورست و سازوار اِنِّی آنَسْتُ نَاراً d و لیکن نور بود. سؤال کرد که مخلوقات را چندان هستی و کمال هست که الله او را محل خطاب و امر و نهی نهد جواب گفتم که تو با کمال الله او را محل خطاب نهی الله ترا محل خطاب
p.136
نهد و هر گاه ننهی الله ننهد اکنون اثر الله و رسیدن بالله کل جهانست با همه انواعش تو نیک در جهان نظر کن تا خیرگی و حیرت بینی یُؤمِنُونَ بِالْغیْبِ وَیُقیمُونَ الصَّلوةَ e پیش از این اَلَسْتُ بِرَّبِکُمْ f گفت و تو بلی گفتی ایمان بغیب آوردی اکنون چون غیب را عین کرد و از بیّنه و آیات اقامت کرد چرا انکار میکنی اکنون باید که صدق زیاده باشد نه کم نی نی بورز الله را و امر او را گیر و ذکر الله کن و سبحان الله می گوی یعنی پاکی از همه عیبها چون او موجودست بی همه عیبها بچه عیب تو از وی روی می گردانی در جمالی که چندین عیب دارد عاشق وی می باشی جان را دوست می داری با چندان عیب الله را جان نگویم از آنک جان هزار عیب دارد پس اگر صادقی در سبحان الله گفتن چرا والِه او نباشی و اگر راست می گویی و الحمدلله چرا بی او آرام داری چو همه صفات سزا مراوراست حیات و کالبد ها که بنای اوست بدین نغزیست تا وی چگونه باشد سبحانک هر که در کوی تسبیح و قرآن آمد در عین بهشت و نظر الی وجه رحمن آمد اکنون چون با کاف خطاب باشی آنگاه از همه اوصاف خود و جهان پاک باشی در آن لحظه که از خود بیخود شدی با کاف خطا بی تو با کاف کن آی بنگر که نظر تو بر چه می افتد تو با آن چیز باشی و در آن چیز نگری مثلا در زید نظر کنی چو پوست و گوشت او را ببینی زید را دیده باشی اکنون بنگر که بروح تو چه چیز نزدیک ترست و در چه نظر می کنی آن نظر در الله است وَنَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْل الْوَریدِ g الله ساعتی ترا می شکفاند بنظر خود و ساعتی ترا می گدازاند بنظر با عدا وجود آدمی را الله آفرید تا قهر خود و لطف خود ازو ظاهر کند. همه محبان 1 را الله عاشق وجود [خود گردانید و عاجز نقصان کمال خود گردانید] و وجود هر کس چو حاجب آمد بر حضرت الله که همه کس در پیش حاجب وجود خود ساجد آمدند و محجوب بدین حاجب شدند (والله اعلم).
pp. 135 - 136
a . قرآن کریم، سورۀ ٢، آیۀ ٤٥. b . سورۀ ١١، آیۀ ١٠٦. c . سورۀ ٣، آیۀ ١٠٦. d . سورۀ ٢٠، آیۀ ١٠. ١ . ص : همه مختاران را. e . قرآن کریم، سورۀ ٢، آیۀ ٣. f . سورۀ ٧، آیۀ ١٧٢. g . سورۀ ٥٠، آیۀ ١٦.