(version 2β)

Ma'arif

p.137
فصل ٩۶

سبحانک می گفتم گفتم سبحانک را معنی این می شود که دل تو اگر بجمال می رود می فرماید که جمال بی عیب اینجاست و اگر بمال می رود می فرماید که غنای بی عیب اینجاست و اگر بجاه می رود می فرماید که جاه بی عیب اینجاست و اگر بموانست سماع و سخن کسی دیگر می رود سخن بی عیب اینجاست و رحمت و رأفت بی عیب اینجاست و همچنین جملۀ صفات تا فرمود که مُهَیْمِن ام مرغ فرخ خود چنان نگاه ندارد 1 که من دوست خود را زیر بال خود دارم تا نا امید نشوی که الله جنس من نیست مرا بخوشی جمال خود موانستی ندهد که از هیچ جنسی ات آن خوشی نباشد که از الله باشد سبحانک می فرماید الله که تو عاشق و طالب هر چه هستی آن بی عیبی نیست چو پاک و بی عیب منم عشق اینجا آر اِحْترَقَ مِنْ سُبُحَاتِ وَجْهِهِ پاکی های رو عبارت ازین معنی است گفتم ای الله عیب همین هستی من است و خیال و نظر منست که حجابست از تو و ترا می بینم ای الله کرتۀ 2 وجود و حواس مرا در سر من کشیده و سبحات وجه تو و رای این کرتۀ وجودست من این خرقۀ وجود خود را می خواهم تا ضرب کنم که در روی من و در سر من آمده است که دیدن تو همه عیش و طرب است پس حجاب از این عشق و محرومی ازین نظر درکات جهنمست که محسوس 3 گشت، این صفت بی عیبی و نشان پاکی از بهر آن دهند تا چُست آیم در عشق که عبادت عشق عرضه کردن آمد پس مقصود بیقرار آن جمال باشیدن و طالب وی بودن آمد و بس چون از طلبیدن تو ای الله در جامۀ وجود خویش که حجاب تست مانده گردم و از طلب کند شوم اجزای خود را پیش تو می دارم چون قدحها که ای الله درین اقداح قدرت و مزۀ طلب خود هست کن که من زنده بدین مزۀ طلبم که اگر این مزۀ طلب نباشد من مرده باشم اکنون عشقها بجمالها و سماعها و سبزها چون باد صبا خبر کننده از جمال یوسفیست ای یعقوب از حضرت الله با باد صبا بس کنی و بنزد یوسف خود بیایی 4 تا چه شود (والله اعلم).
p. 137
١ . ص : دارد. ٢ . ن : اگر کرتۀ. ٣ . ن : محبوس. ٤ . ن : نیائی.