(version 2β)

Ma'arif

p.138
فصل ٩٧

قرار دادم با خود که الله آنست که ذکر او چون کردی بمعنی خدایی همه مزها و همه روشناییها و همه عجایبها و همه راحتها و همه خوشیها در وی بیابی هر گاه بذکر الله آمدی بالله آمدی. اِنِّی ذَاهِبٌ اِلٰی رَبِّی a چون الله را بمعنی خدایی دیدی خدای را دیدی اکنون چون الله را بدین معنی دیدم طرب در دلم پدید آمد و سبک شدم و معنی وَلَه در الله دیدم چون از قهرش ترسیدم پناه بالله دادم معنی و له دیدم چون از عشق بی هوش و خیره شدم از بس که عجایب دیدم و از بس که جمال دیدم متحیّر شدم معنی وله دیدم در الله هرگاه که خواهم تا از خود جدّ نمایم و تکلّفی کنم و الله محتجب شود از من معنی وله در الله بیابم و هر گاه ملول شدم از نظر بالله بمعنی خدایی در صفتی از صفات الله نظر کنم چون رحمن دربر الله باشم و الله مرا دربر گرفته و بوسه می دهدی و بدین صفات نور خود 1 را بر من عرضه می کند تا نَرَمم از وی و همه دل بر وی بنهم و شب و روز چشم را و حواس را ازین ظاهرها با ندرونها بسَرّا بالله برم و نظر می کنم 2 آب قدرت از الله در چمنهای استخوانها و گوشها چگونه روانست و جوی مهربانی و دوستی و شهوت و عشق و تلخی و بی مرادی را نظر می کنم و این ظاهرها را نظر می کنم که حرکات و آوازها و سخنان خلقان است چگونه منعقد می شود و مخلوقات را آگه می کند ازین صفات چون از رحمانی دلم بگیرد از رحیمی اندیشه کنم یا از ملکی و از قدّوسی و سبّوحی و طاهری و جبّاری الی آخر الصفات هر یکی ازینها همه صفت شهری را ماند گرد قبّۀ الله در آمده هر از این صفتی نظر مرا سعد و نحسی می شود و سعد من انواعست رحمانی و رحیمی و کریمی و نحس من انواعست جبّاری و قهّاری الی آخره همچنین نظر من دور می کند گرد این همه بروج می گردد که ملک سعادت این است سلام میگفتم الله را یعنی بی عیبا که تویی ای الله یعنی صورت حوران و شاهدان 3
p.139
و همه صورتها هر چه مرا مصوّر شود از مزها و انواع وی و مزهای عقلی و حسّی الله ازینها ننگ دارد و ننگ باشد که کسی الله را بدینها نسبت کند ای عجب تا الله چه لطف و بها و حسن و مهربانی دارد که ازینهاش ننگ است چون الله بدین مهربانیها و قدرتها و مزها و جمالها نمی ماند معلوم میشود که از اینها ننگ باشد الله را ازین معنی است که دل را از همه مزها سأمتی آید و از طلب الله هرگز سیر نشود اکنون همه مزها و صورتهای با جمال هر دو جهانی چون تارهای ساز زیردست بنهم و بریشان می زنم از بهر اظهار عشق الله و این همه صور با جمال و مزهای اغانی است و معشوقه است ازین معنی چو مکشوف گشت مرجبل و موسی را دکّ الجبل وَخَرّ مُوسٰی صَعِقاً b چون موسی آن لذت بدید استغفار و توبه کرد از احوال پیشین که من از این مزها پیش ازین چون دور بودم اکنون زخمۀ از گفت سبوح قدوس سازم و این اغانی را می زنم (والله اعلم).
pp. 138 - 139
١ . ص : همه خود را. ٢ . ص : می نکنم. ٣ . ص : و شاهان. a . قرآن کریم، سورۀ ٣٧، آیۀ ٩٩. b . قرآن کریم، سورۀ ٧، آیۀ ١٤٣ .