(version 2β)

Ma'arif

p.139
فصل ٩٨

گفتم که الله رحمن و رحیم است تصوّر می کردم بخشایندگی الله را بصورت سپیدی چو شکل ذاتی که از دُرهای سپید مرکّب باشد در ذات بخشایندگی نظر می کردم روح من در وی آرام می گرفت و خود را در وی می مالید که چه خوش چیزیست این بخشایندگی که همه راحتها در وی می یافتم و همه فرجها از اندوهها و همه شفاها از دردها می یافتم و در وی می غیژیدم و ملالت تصوّر نمی یافتم باز در رحیمی و ذات مهربانی نظر می کردم و همه دلگرمیها و خوشیها و عشقها در وی می یافتم هر چند که نیک تر در وی می غیژیدم خوشتر می یافتم [و ذات مهربانی را معشوقه تر می یافتم] اکنون بخشایندگی آن باشد که تو افتاده باشی کریمی دانایی بسر تو برسد و درمان کار تو بسازد و یا شکسته و تنگ دستی باشی بنزد فریادرسی و دستگیری روی و او ببخشاید و درمان کار تو او کند و مهربان آن باشد که می طلبد بیچارۀ را و بنزد خود بکره و طوع می کشدش تا کار اورا می سازد و از بلاهاش نگاه می دارد و هماره دربر خودش می خواهد و
p.140
موانست بر موانست می افزاید اکنون الله اکبر گویم اگر در جمال نگرم الله اکبر گویم اگر در قدرت ها نگرم الله اکبر گویم اگر در علمها 1 نگرم الله اکبر گویم همه در ذکر الله و معنی الله شوم که ذکر الله از همه نیکوتر است زبان کلید دلست هر چند زبان بگفت ذکر الله گردان تر باشد دل گشاده تر [باشد] 2 و نفایس نیک تر بدید آید گویی ذکر الله باد صباست که خبر دوست آورد و زمین کالبد مرده را پر از باغ و بوستان شادمانی کند و آب روان شود پیش در [هر] خانۀ کالبد و شکوفۀ ریزان از هر چمن عضوی و اجزایی بدید آید مرد عاقل با تجربه که سیر شده و مانده شده باشد از ذکر الله و پژمرده گشته باشد چون این عجایب ببیند و این عجب باو پیدا شود همه اجزاش چست و چالاک شوند و در ذکر الله آیند گویی که آن عجب زندگی بود که آسیب با جزای او کرد و زنده گردانیدش و یا آن [عجب] 2 دم اسرافیل را ماند که اجزای خاک فرو خفته را زنده می گرداند یعنی این بیان آن است که با شارتی چگونه اجزای پژمرده را زنده می گردانیم و ببهشت خوشی میرسانیم وَالطّور a یعنی باطن کوه طورچو از الله واقف شد 3 از عشق پاره پاره شد اگر باطن تو نیز سره سره بنگرد واقف شود و واله شود و همان لذّت بیابد اکنون چندانی ذکر گو که الله را ببینی چنانک پرده از طور برخاست بدید پردهای غفلت چون بذکر الله بر درد تو هم ببینی (والله اعلم).
p. 140
١ . ن : در عملها. ٢ . ص : ندارد. ٣ . ص : شود. a . قرآن کریم، سورۀ ٥٢، آیۀ ١.