(version 2β)

Ma'arif

p.140
فصل ٩٩

اَلٰمْ a الف یعنی منم که چو الله می گوید که منم کجا نظر کنم تا بی شبهت ببینمش بآسانی سوی هوا و آسمان نظر کردم گفتم در هر جزو هوایی و موجودی که نظر کنم الله آنجاست که آن جزو را تغییر و تبدیل می کند و هست می کند و نیست می کند والله اجزای موجودات را پیش خود داشته است چون سپر و یا چون پرده او را می گرداند از آسمان تا زمین همۀ اجرای جهان در تصرف او عاجز و جمله اجزای جهان چون خاضعان و عابدان پیش او متغیّر می شوند هوا تنک تنک میشود چون
p.141
دل مشتاقان و باران قطره قطره می چکد چون اشک چشم عاشقان و اوصال کوه در قیام متخلّع میشود و چون استخوان و اجزای پیران سست و واهی می گردد اکنون در هر چیزی نظر می کنم [که] 1 در تصرف الله چگونه خاضع اند. صفیّ حمّامی سئوال کرد که محبّت الله چگونه است [گفتم] 1 چون دوست داشتن صفت الله است نظر کن در آن دوست داشتن الله که محبوب الله کیست از انبیاء و اولیاء والله در آن محبوب خود چه تصرّفها می کند و چگونه بی قرارش می دارد و دوستی هر که باشد از آن الله و از آن غیر وی دانی که آن محبّ چگونه بی قرار و بی آرام باشد در حق محبوب خود تا محبوب ممکن الوصول نباشد محبّت در حق وی محال باشد اگرچه با جمال باشد اکنون الله الله می گویم و بحقیقت می دانم که الله مرا دوست می دارد چون در محبّت الله نظر می کنم از نور روی وی صد هزار حورا آفریده می شود و در من می افتند همچنانک حسن از رخ خوبی میزاید و در اجزای عاشق شایع میشود حکمت الله از خلقت جهان بجز محبّت نبود از آنک هیچ صفتی ازین معنی کاملتر نبود ازین معنی بود که مقصود از خلقت جهان محمد صلی الله علیه و سلم آمد که او حبیب الله بود لُوْلٰاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْاَفْلاکَ اشارت بدانست که اگر محبت نبودی و ما محبّ کسی نبودیمی و کسی محبّ ما نبودی هیچ موجودی هست نکردمی 2 که منتهای مبتغای وجود محبّت است 3 و این محسوس است که تا محبّت و موافقت نبود وجود مُحدَث محال بود والله محبّ است و محال بود که الله محبّ نبود چو وجود و عطاها می دهد از حواس و شهوت 4 و اختیار و عقل و الله مر آدمی را محبّ تر است چو انعام او بروی بیشتر است و لیکن چو دوست بغیرگراید از همه دشمن تر شود و عقوبت کافر ازین سبب بیشترست از همه اکنون می نگرم تصّرفات الله را در خود می بینم و معاشقۀ الله را با خود می بینم و همه عالم را همچون ذرّهای بنفشه رنگ می بینم و فاعل همه الله را می بینم چون بیشتر می روم لرزه بر من و اجزای من و بر همه جهان می افتد مگر آن معنی می بود که بر کوه طور زد و کوه پاره پاره شد باز
p.142
همه مُحدَثات را چون متاعی می بینم و این متاع پرا کنده را خداوندۀ باید و یا همه را چو ذرّها می بینم و این ذرایر را خورشیدی باید تابنماید اکنون همه الله است که هیچ آمیزش ندارد با کسی و هم با همه آمیزش دارد و آمیزنده بود با همه گویی الله هم مستغنی است و هم عاشق است و محبّت الله چون زلیخاست که یوسف را بخرد تا هرچه خواهد بکند گاهی در زندانش کند و گاهی خویشتن را [پیش او قربان کند الله نیز محبوب خود را] آفریند تا گاهیش در زندان دنیا کند و گاهیش ویران کند و همان محبّت الله باشد که دگر بارش زنده کند هماره بینی که لب معشوقه بدندان خاییده و ژولیده گشته دردست عاشق شیفتۀ خود اگر بنده ژولیده بود در تصرف الله چه عجب بود الله اکبر یعنی چو ذات خود را بذات الله و صفات خود را بصفات الله ملحق دارم اکبریّت الله را ببینم و چون در ذات الله نظر کنم همه هستیها 5 که تعلّق بذات الله دارد ببینم و عظمت ذات الله را ببینم و چون برحمانی اش نظر کنم همه رقّتها و رحمتها و شفقت ها و عجایبهای عجب که برحمانی تعلّق دارد مشاهده کنم و استمداد آن از رحمت الله ببینم و همچنین چو لطف بی نهایت الله را ببینم همه عجایب و لطف مخلوقات و خوشیهای ایشان را مشاهده کنم باز در زمین تن نظر می کنم که الله چه باغ از وی می نماید شکوفهای عقل و چشمهای شهوت و نسیمهای روح و انهار مزها و گشنیج صبرها و نرگسهای چشم و سیسنبر گوش وسوسن زبان و هوای عشق و صدهزار یاسمن زار و حوران صاحب جمالان و آب های حیات در زمین وجود می بینم و نظر می کنم بسبحانی و خوش رویی الله که در اجزای من و اجزای همه نغزان چه نوع صحبت می کند که چنین خوب و فربه میشوند درین بودم که دلم بمشاهدۀ الله رفت یعنی دیدم که الله از سر تا پای من همه اجزای پرست و سمع و بصر و ایتلاف اجزای من و ادراک من [همه] شکوفه است که از الله می آید باز دیدم که همه محو شده بالله بتقسیم و فرو شسته شد و همه نظر من بالله مستغرق شد و همچون غبار و گرد روشن پیش من بایستاد چنان شد که هیچ کس را نمی دیدم و هیچ
p.143
در و دیوار نمی دیدم همه الله می دیدم (والله اعلم).
pp. 140 - 142
a . قرآن کریم، سورۀ ٢، آیۀ ١. ١ . ص : ندارد. ٢ . ن : نکردی. ٣ . ن : محب است. ٤ . ن : شهرت. ٥ . ص : هستها.