(version 2β)

Ma'arif

p.59
فصل ۴۳

وَالَّذِیْنَ جَاهَدُوْا فیُنَا a گفتم دهقان و کمانگر و بازرگان و هر پیشه وری که هست چون متأمّل دقایق پیشۀ خود نباشد و شب و روز در اندیشۀ آن نباشند ایشانرا ازان کار بهره نباشد چون کار این عالم سرسری نمیباید کردن که سرسری حاصل نمیشود مسلمانی را نمیدانم که چنین کار پس مانده است که سرسری حاصل شود عجب مسلمانی نامی ندارد شرفی ندارد عاقلان آنرا اختیار نکرده اند اهل او خوار بوده اند چگونه است این که او را چنین طاق بر نهادۀ و عقل [ و] تمییز در کارهای دیگر چنین خرج میکنی آخر در آن کارهای دیگر میکوشی اگرچه نانت نباشد و خوشدل میباشی که من خود چنین دقایق درین پیشۀ خود میدانم عجب اگر مجاهده در اسلام کنی ترا دران گشایشی ندهیم که تو خوشدل باشی چندین مجاهده درین کارهای دیگر میکنی اگر بهر توشۀ راه آخرت کاری نمیکنی همه بوقت مرگ بدید آید که بادی بوده است و هیچ حاصل ندارد و تو چندین جان کندۀ در وی و اگر مجاهده از بهر توشۀ راه آخرتست آنچ مقصود است چگونه سرسری میداری و آنچ وسیلت است چنین نگاه میداری اکنون تو نشست و خاست 1 و خرید و فروخت و کاری که میکنی از بهر امید راحت آن جهانی میکنی که عمر هیچ نیست مگر که متّقی باشی و یا حالتی باشد که ترا بتقوی نزدیک کند که وَالْعَاقِبَةُ لِلِْمُتَّقِیْنَ b پس بیا تا غنیمت شمریم آن حالت را و آن دم را که از بهر رضای الله آریم و همچون تخمی دانیم
p.60
که در خاک اندازیم و در آن سعی میکنیم و هر ساعتی دل بران مینهیم تا روزی ببینیم که چه بردارد پس در دل هر کسی که بآرزوی رضای الله باز شود و آن آرزوی او رسول خوشی عالم غیب است که او را آگه میکند از خوشیهای خویش تا دران عالم چون برود در آرزوها برای او بگشانید که آنرا نه چشم کسی دیده باشد و نه بر دل کسی گذشته باشد مالَاعَیْنٌ رَأَتْ وَلَا اُذَنٌ سَمعَتْ وَلَا خَطَرَ عَلَیَ قَلْبِ بَشَرٍ یَوْمَ تَمُوْرُ السُمَاءُ مَوْراً c رقعۀ طبع ترا در خریطۀ کالبد تو نهاده ایم تا هر ساعتی خطوط خوشیهای عالم غیب ما میخوانی آنچ در لوح محفوظ ثبت کرده ایم که چند عدد مهمان بجایی فرو خواهیم آوردن و از انجای بعالمی دیگر نقلشان خواهیم کردن آنگاه این سرایچه را ویران کنیم و سرایچۀ دیگر بنا کنیم تا ایشانرا در آنجا مهمان داری کنیم تا ایشان هم در آنجا قدر خود بدانند که بچه ارزند و شایسته فرو آوردِ کجا اند و بی ادبی و با ادبی خود بدانند بَلِ الاِنْسَانَ عَلَیَ نَفْسِهِ بَصِیْرَةٌ d درین میان نورالدین آه کرد و بگریست آن یکی دیگر در روی افتاد میگریست و دیگران گریه برداشتند و گریه بر من نیز افتاد که حال ما چه خواهد شد و هم بران ختم کردیم والله اعلم.
pp. 59 - 60
a قرآن کریم، سورۀ ۲۹، آیۀ۶۹. ۱ _اصل: خواست. b سورۀ ۷، آیۀ۱۲۸. c یوم تمورالسماء مورا، قرآن کریم، سورۀ ۵۲، آیۀ۹. d سورۀ ۷۵، آیۀ۱۴.