(version 2β)

Ma'arif

p.75
فصل ۵۲b

هر شب متحیّر می مانم که چه راه بیرون آورم گفتم خود قرآن راهیست که کوفتۀ انبیاست علیهم السّلام بیاتاهم در شرح آن باشیم اِتَّقُوْا مِنْ سِمَةِ اللهِ یعنی بآرایشهای روان در بهشت راه نیابید چون مؤمنید شما را داغ کنند تا سره شوید پس بطاعت مشغول باشید یا کفّارات جنایات خود کنید تا داغ بلاها را بشما نفرستند و بدست عقوبت آن جهان گرفتار نشوید هر رنج بی نهایت که مؤمن می بیند آن رنج آنست که داغش می کنند، از آن فرزند عزیز را در زمستان برهنه می کنند و می شویند تا گنده نماند هر چند که از سرما می لرزد امّا آن بچۀ بیگانه را رها کنند تا همچنانک کرمک می باشد دران گندگی کفر. یکی گفت دل حاضر نمی شود چه کنم گفتم حاضر کن تا بشود تو هزار من بار را چون بخواهی از دشت بخانه می توانی آوردن بتدریج نه بیک دم همچنان اگر دل ضعیف را بخواهی هم بتوانی بجا آوردن و حاضر کردن هر چه ترا آلتِ کردنِ آن بدادیم 1 و اختیار آن دادیم کردن آنرا بر تو افکندیم اگر کردن آنرا نمی توانستی آلت دادن ترا چه فایده بودی آخر آبی که در سنگ است چو می خواهی می توانی آب را از سنگ آوردن و چشمه روان کردن چون آلت آوردن آب چشمه بتو دادیم هم آوردن
p.76
آنرا بتو باز گذاشتیم همچنان اگرچه دلت در سنگ رفته است هم توانی باز آوردن و حاضر کردن امّا در آب باران چون ترا اختیار نداده ایم آنرا ما بی تو آریم اکنون آنها که ابلهان اند عزم عزایم می کنند و فسون حیل حاصل می کنند تا ماری بگیرند و در سلّه [و] صندوق گرفتار کنند آلت و اختیار را باینها صرف می کنند و فسون برمار می دمند و مار فسون بریشان می دمد، اگر گویند بچه سبب مار را بسلّه می کنی گوید بدان سبب که در جهان ابلهان بسیارند چون این مار را گرفتم بگرد من در آیند بسان هنگامه و خذمت من کنند و عاقبت آن مار گیر را مار بکشد چون بوقت جان کندن و فراق رسد درد آن زهر او را بیند، انبیا و اولیا جام زهر را نوش کرده اند از کرامت و معجزه که داشتند ایشان را زیان نکرده است و این مار مالست که اهل دنیا در تحصیل آن می کوشند و این مار مال این قدر مزه که آورده است از بهشت آورده است و زهرها را از عصیان و تباهی آورده است همچنانک مار رنگها و نقشهای مختلف دارد مال نیز همچنان دارد اکنون این جهان کسی را خوش آید که در آن جهان او را اشتباهی و انکاری باشد آخر آن جهان چگونه خوش نباشد که آنجا در تو همه فعل را الله کند و خاک و هوای ترا و ذرّهای ترا بخودی خود او کند و اجزای تو خوش تکیه کرده باشد بر فعل الله بتن آسایی 2 والله اعلم.
pp. 75 - 76
۱ _ اصل: ندادیم. ۲ _ ظ: بتن آسانی.