(version 2β)

Ma'arif

p.76
فصل ۵۳

گفتم ای الله چنانک نظر مرا بدین اسباب جهان گشاده کردی تا چست شدم در نگاه داشتن احوال خود همچنان نظرم را گشاده باسباب آخرت کن تا احتراز کنم ازین جهان همچنانک در حسن صور خوبان این جهانی چشم دادی تا اینها را می بینم همچنان چشم دلم را بجمال خوبان آن جهانی گشاده کن تا منجذب شوم بخذمتت چشمهای علم هر دو جهانی را از عرصهای عدم تو گشاده می کنی ای الله انبیارا برسر کدام چشمه سار در عرصۀ عدم فرو آوردۀ یارب مرا از آن چشمه آب بده گفتم ثنا باید گفتن الله را تا مرا این عطا بارزانی دارد فاتحه را آغاز کردم اَلْحَمْدُلِلّه رَبِ الْعَالَمِیْنَ a
p.77
گفتم ای الله وای پروردگار تربیت هر دو جهانی را تو توانی کردن تربیت چه باشد که علم آن جهانی را بمن تو کرامت کن اَلرّحْمٰنِ الرَّحِیْمِ ای رحمن شیر مهربانی این جهان را تو گشاده کردۀ تا دل نمی دهد که از سر این شیر مهر برخیزند ای رحیم همچنان شیر مهربانی آن جهانی را در سینه ام تو روان کن تا عاشق آن جای باشم مَالِکِ یَوْمِ الّدِیْنِ اِیّاکَ نَعْبُدُ ای مالک یوم الدّین آرزویم هماره عبادت تست وَاِیَّاکَ نَسْتَعِیْنُ استعانت از تو می طلبم که بگشایی در نظرم را بروح آن جهانی و بتو تا عاشق ضروری باشم نه عاشق بتکلّف اِهْدِنَاالصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیْمَ راه چشمۀ نما از چشمه سارهایی که در عدم است که راست بملک آن جهانی می رساند صِرَاطَ الَّذیْنَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ آن چشمه سار دانش که انبیا علیهم السلام در آن چشمه رفته اند و از آن نوشیده اند مرا نیز هم از آن چشمه کرامت کن امّا هر کسی در آن چشمه راه ندارد چنانک آن غلام را خواجه اش می گفت که بیرون آی از مسجد غلام گفت مرا رها نمی کنند. تا بیرون آیم خواجه اش گفت که که رها نمی کند تا بیرون آیی گفت آنکس که ترا رها نمی کند تا بعبادت بمسجد اندرآیی و این اشکال بر همه مذهبهای مختلف بیاید چنانک مرا کسی باز می دارد که مذهب تو اندرآیم 1 [همان کس ترا بازداشته است که بمذهب من اندرآیی 2 ] پس شما صواب را نمی دانید چو شما خودرا آکنده اید صواب کجا راه یابد در شما چشم را بخواب آکنده اید و سررا بسودای فاسد آکنده اید و شکم را بنان آکنده اید و دل را بحرص آکنده اید و تن را بکاهلی آکنده اید، ای بیچارگان همتان در ژنگار عصیان مانده اید چنانکه مرغان دردام مانند. اکنون جهد کنید تا هر یک گره از پای یکدیگر بگشائید و رهایی یابید آری از خاک برآمدیت باز در همین خاک می غلطید تا هم درین خاک بیارامید این عزم را نیک تباه کرده اید امّا بنگر اگر تو درین عالم خاک حرام می خوری در حریم الله، در حریم
p.78
الله بدزدی می آیی تا از ملک اورزق بی فرمان او بدزدی آخر ببین اگر کسی را بیاویزند و چوبش زنند گویند بدر سرایش برید و یا بسر چهار سویش برید آن چند گامی را مهلتش می دهند امّا هم می آویزند و هم می زنندش آخر الله را مالک یوم الدین گوییم تا نگویی حالی که حرام خوردم دهنم تلخ نشد و آتش در شکم نیفتاد و اگر حلال می خوری چگونه است که بروزی حلال بفرمان الله می کوشی و هیچ کار بفرمان الله نمی کنی چه پنداری که هر چه می کنی ضایع می شود تو مشت گندم که می کاری چون سبز شود هیچ بیل بگیری و آنرا زیروزبر بکنی و بخاک بپوشانی و رها کنی تا ناچیز شود نی نکنی. پس این خاک وجود ترا که برگ سبز عقل و تمیز و روح و دانش داد چگونه بیل اجل بگیرد و زیرورو کند و رها کند تا ضایع شود این محال باشد قوله تعالی آیَاتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْر کَالْاعْلَامِ الایة b والله اعلم.
pp. 76 - 78
a قرآن کریم، سورۀ ۱، آیۀ۱ و سائر آیات هم بترتیب از همان سوره است. ۱ _ اصل: اندرآیی. ۲ _ در اصل نیست و از (د) آورده شد. b قرآن کریم، سورۀ ۴۲، آیۀ۳۲.