(version 2β)

Ma'arif

p.91
فصل ۶۲

سبحانک میگفتم. یعنی پاکی و دوری از عیب تراست از آن عیب که خلقان پندارند [و اجزای من پندارند و هر جزوی که از اجزای جهان پندارند 1 ] که تو قادر نیستی و عالم نیستی و متصرف ایشان نیستی و آنک می گویند که این اجزا بیننده 2 تو نیست که تو چگونه آن اجزا را هست میکنی و پست میکنی و بلند میکنی نمی بینند و آنک میگویند که تو اجزای نور چشم می آفرینی و او ترا نمی بیند و تو اجزای عقل و هوش و دریافت هست میکنی و او ترا نمی بیند. نی نی سبحانک آنست که پاکی و دوری از عیب اینچنین سخن که میگویند که هر جزو ترا نمی بیند و کسی ترا چگونه شناسد تا نبیند و بی دیدن شناختن تو محال باشد آنها که منکر دیدِ توند ترا نشناخته اند خود کسی را میل بخدمت چگونه باشد تا پیش نهاد آنکس دید تو نباشد 3 معیّت وَ هَوَ مَعَکُمْ a آنست، ای اجزا تا دید نباشد معیّت محال باشد پس مگر کفر نا دیدن تست و اسلام دیدن تست. اکنون چون سبحانک گویم و در گلستان بی مثل نگرم درخور آن گلستان پاکی ثابت کنم الله را و اگر روی شکرستان بی مثل بینم پاکی مرالله را درخور آن ثابت کنم حاصل از تعجیب آن حالت این عجب می خیزد. اکنون ادراک اجزای من مراین انواع را هم موجب تسبیح باشد باز سبحانک گفتم یعنی ای الله عجایبی تو و همه
p.92
عشقها در عجایبی باشد و همه زندگیها در عجایبی تواست والله اعلم.
p. 91
۱ _ از (د) اضافه شد و در اصل نیست. ۲ _ اصل: بنده. ۳ _ اصل: باشد. a قرآن کریم، سورۀ ۵۷، آیۀ۴.