(version 2β)

Ma'arif

p.97
فصل ۶۶

اَفَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلِْاسْلَامِ فَهُوَ عَلیَ نُوْرٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَةِ قُلُوْبُهُمْ a یعنی ویل مرقاسیه قلوب راست که خبر ندارند از دولت انشراح صدر، این همه نوحۀ جهان از بهر مال و فرزندان که میکنند همه نصیب قاسیه قلوبست از نور، و شرح صدر آنست که اندکی چو از آن شرح صدر مر سَحرۀ فرعون را بدید کرد دست و پای 1 درباختند چو بر جرجیس افتاد مرّقعه وجود را بدست خرق باز داد چو بر زکریّا علیه السّلام افتاد بدو نیمه شدن در میان درخت روا داشت چو اندکی یحیی را علیه السلام کشف شد از نرگسانش آب چکان بود و سر درین راه غلطان داشت و شمّۀ مر موسی را علیه السلام بدید آمد خود را در دریا انداختن گرفت مر ابراهیم را چو روی نمود از آتش مفرش ساخت بر خضر والیاس چو پیدا شد در جهان بی قرار شدند چو برایّوب افتاد چندان رنج بر خود نهاد و تن خود را میزبانی کرمان ساخت، مریدان درین کلمات بیهوش شدند که آیا عاقبت ماعجب چون شود 2 یعنی عقلست که عاقبت بین است و صابرست و صبر کردن و عاقبت بینی و بارکشی کار مردانست نه آنِ زن که نفس زنست پس زن باید که زیردست باشد زیرا که خانۀ زیر زبر باشد یعنی زن اکنون درختی که در پردۀ غیب است چون در تحرّک میآرند می شکند و شکوفهای او عقل و تمییز است و قدرتست که در جویبار کالبدت روان میشود و می فزاید وَسِیْقَ الَّذِنْنَ اَتَّقَوْا b یعنی چند درخارستان میباشید شنوده ایم که هندوان خود را در آتش اندازند شما نیز چون هندوان خودرا چند در آتش حرص و تدبیر جهان می اندازید و این را
p.98
چندین گاه آزموده ایت که هیچ حاصل ندارد آخر ازین نیش کژدمان و زخم مارانتان سیری نمی آید خود را بزخم دندان مار چند بار داده ایت هنوز ملالتان نمی گیرد اکنون زنجیر تعظیم و اعتقاد درست را در گردن خود 3 افکنید خود شما را برکشید آن زنجیر تعظیم و آن اعتقاد درست تا رهایی یابید شما این حلقۀ پند 4 را باختیار خود در گوش کنید تا کمر زرین قربت را برمیانتان ببندید اگر چه شما ریزه شوید و این درخت وجود شما افشانده شود و این ثمار عقل و قدرت و حرکت او بجای افتد و این عروس کالبد را چو پیرایهای او بگشایند آخر بجایی دفن کنند و شما ندانید که از پردۀ غیب چگونه بدین جای میآئید لاجرم ازینجا چون بروید هم ندانید که در پرده غیب چگونه باز میرود اگر نظر را در طلب کیفیّت آن صرف کنید نظرتان خلل گیرد چنانک در چشمۀ آفتاب که نور از وی برمیجوشد تو آن نور را بینی که از آن چشمۀ قرص بیرون میزند امّا آنچ در عین چشمه باشد نتوانی دیدن اکنون هر یکی تان را باصل فطرت برکتم عالم غیب بستانها و درجات نام زد کرده اند یعنی هر که فرمان برداری کند این درجات مروی را باشد و هر که بی اعتقادی کند و فرمان برداری نکند او را دَرَکها نام زد کرده اند چون مؤمن سبقت کرد در ایمان و کافر بی اعتقادی کرد لاجرم آن درجات را بغنیمت گرفت مسلمان از کافر.
pp. 97 - 98
a قرآن کریم، سورۀ ۳۹، آیۀ۲۲. ۱ _د: دست و پای را. ۲ _اصل: چون عجب بود. b سورۀ ۳۹، آیۀ۷۳. ۳ _ اصل: خودرا. ۴ _ اصل: پندار.