(version 2β)

Ma'arif

p.215
فصل ۱۴۰

وَ مٰا مِنْ دٰابّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلّا عَلَی الله رِزْقُهٰا a . حرف علی مستعملة لتأکید تحقیق الوعد مادرِ درخت که غذا می خورد میوها چون اطفال سر پستان مادر شجر را گرفته باشند بدهانهای خود و شیر می خورند هرچه بدمِ گرمِ حرص تا بستان درخت جمع کرده باشد جمله را بدم سرد زمستان باز می دهد چنانک آدمی بدم گرم حرص هرچه از مال جمع می کند بنفس سرد باز پسین همه را بماند و برود درخت را نیز هرچه بباد صبا و شمال و نسیم حاصل شده باشد جمله بباد خزان نیست شود یعنی هرچه ببادی حاصل شود ببادی برود گویی که این آسمان و زمین که بر می گرددی همچون درختی است و آدمیان چون میوها‌اند بر [شاخ] این درخت که فرو می افتندی و بحقیقت همچنین است از آنک آدمی اگرچه بر یکجا بر قرار است ولیکن می رود و همچون میوه از شاخ می افتد و یا این آسمان و زمین چو شخصیت و ستارگان و ماه و آفتاب چو خطرها و فکرها و تدبیرهای ویست که هر ساعتی تدبیری دیگر می کند چنانک آدمی گوشت یک لخت بود که در شکم مادر او را فتق کردند این سیّارات حواس را و شمس و قمر عقل و دانش را درو چون بدید آوردند آسمان نیز همچنین یک لخت بود بشکافتند و نورها و فکرها و تدبیرها پدید آوردند باز بدلم آمد که چرخ فلک بر می گردد و هر ستارۀ می رود و می آید و حال آدمیان و چیزها می گردد از حال بحال و از کمال و نقصان و خوش و ناخوش اینها چگونه باشد الله الهام داد که تقدیر گیر همچنین باشد چو آن ستارگان و چرخ فلک صنع من باشد نه آن همه احوال را من گردانیده باشم و بحکم من بوده باشد پس کُلُّ یَوْمٍ هُوَ فِيِْ شأْنٍ b چگونه بود و هر زمانی صد هزار کاری دیگر هم برین ترتیب از اوامر و نواهی در میان خلقان رانده‌ام و فایدهای خلعت امتثال را و محنت تمرّد را پدید آورده‌ام اکنون عوارضی که بر پنج حسن من و ادراکات پنج حس من و در جملۀ اجزای من از

p.216
گرما و سرما و تصویرها چون می بینم که الله پدید می آرد می گویم که ای الله من این ذرایر غبار را چه خواهم کرد من ترا می خواهم تا ببینم این همه را از شش جهت می رانم تا الله را ببینم و اگر الله پاره پاره خواب را بر من افکند همچنانستی که چادری بر من می افکند و مرا در وی می پیچاند و در بر خود می گیرد من نیز در بر الله در چادر خوش می خسبم و چون بیدار می شوم خوش و آسوده چشمهای ادراکاترا باز گونه می کنم و الله را می بینم و خیالاتی که چون ذرّه ذرّۀ هواست از پیش جهت خود دور می کنم چنانک سرهای شاخ یاسمن را از پیش خود دور کنند تا چنان شد که الله هر وصفی و هر عرضی و هر حالتی که می دهد [مرا جزای مرا از خود می رانم که من اینها را نمی خواهم من ترا می] خواهم که ببینم اکنون قرار برین شد هر عارضه که از رنج و آسایش و از کلمات و دانشمندان و اندوه و خوشی از هرچه می دهد اگر در باطنم بدید آید چنانک دهان و گلو طلخ شود آنرا همچون شربت خوش نوش می کنم و شکر می گویم الله را که چنین شربت بمن فرستاد و در گلوی من ریخت و اگر بر ظاهر و اجزای دیگرم بدید آید هم شکر گویم که چنین حُلّه بمن در پوشانید یعنی هرچه ازو آید همه خوبست و خلعت است و من آن خلعت را در سر و روی می مالم و سرمه و توتیای چشم می کنم از هر نوعی که می دهد از زشت و خوب و نیک و بد که اصل دوستداری و بندگی رضا بود بقضا و چون از آن عارضه اجزای من غافل باشند چون ذرّها از تنم فرو می ریزد و در نور خدمت الله رقّاص می شوند چنانک در ابتدا اجزای متلاشیه بوده‌اند و از برّ و بحر خدمت کنان و سجده‌کنان آمده‌اند در کالبدی جمع شده‌اند [و از چندین هزار مقدمۀ وجود چون بکالبد رسیده‌اند 1 ] صد هزار امر کن می شنوده‌اند و ساجد می بوده‌اند در فرمان از آن وقت باز که الله گوهر بدید آورده است و نیز اگرچه کالبد بر قرار می نماید در خدمت الله سر تا پای متحرّک می دان چنانک در و دیوار بر قرار می نماید و زمین و سما برقرار می نماید ولیکن همه مسبّح اند
p.217
و متحرّکند و چنانک بعد از مرگ کالبد بر قرار می نماید ولیکن خوشی و رنج وی [دروی] متحرّکند (والله اعلم).

pp. 215 - 216
a قرآن کریم، سورۀ ۱۱، آیۀ ۶. b قرآن کریم، سورۀ ۵۵، آیۀ ۲۹. ۱ _ ص: ندارد.