(version 2β)

Ma'arif

p.217
فصل ۱۴۱

در نماز شروع کردم الله اکبر را مکرّر می کردم یعنی الله می فرماید بخلق که هرچه امید می دارید و هر چه می اندیشید از آن همه من بزرگترم می اندیشیدم که الله خواست مرا از چه وجه دهد الله الهام داد که [تو چه می اندیشی از آنکه الله از چه وجهم دهد که بزرگوارتر از آنم که] ترا معلوم کنم که از چه وجهت دهم اگر تو دانشمندی را بمانی چو من بزرگترم به از آنت بدهم اکنون تو چونها را رها کن و بنزد من بی چون می باش که من بی چون از همه بزرگترم همه خواست ترا من بدهم بی دریغ اگر آب و نان را نیزرها کنی من داشتت بدهم که از آب و نان من بزرگترم در رکوع رفتم سُبْحٰانَ رَبَیّ الْعَظِیمْ گفتم یعنی معنی رکوع آنست که پشتها خم می شود از بار حکم الله گفتم ای الله بار فرمانهات را و اماناتت 1 را چو خواندم و شنیدم پشت خم کردم و بر پشت گرفتم از رحمتت بر ضعیفی‌ام ببخشای که پشتم خم می شود از خوف تقصیر، الله الهام داد اگرچه پشتت خم می شود من بفضل خود ترا بیاراستم و قوّتها دادم و خود را محبوب تو گردانیدم تا بمن مشغول شوی و خدایی مرا فراموش نکنی و عصبیّت و قرابت و تبار آری بدرگاه من گفتم سُبْحٰانَکَ یعنی در این حالت عجب که همه حیرت و دهشت و بیقراری باشد من اجزای خود را در آن معانی عجب غوطه می دادم که ای الله چه دریاهای عجب که داری باز نظر می کردم بچیزها که الله از خوشیها و ذوقها پدید می کرد چنانک در وقت مصاحبت گویی که جان برون می آید از آنخوشی همچنان در وقت کمال خوشیها که الله می دهد از جایی که تجلّی کند جان می خواهد که بیرون آید از آن خوشی و گرد وجه کریم الله گردد تا ابد که دایم آن خوشی را بیابد و بنهایت مزها برسید گویی که جان مجبوس است ازین خوشیها در آن وقت که بوی الله می یابد ازین خوشیها می خواهد تا بیرون

p.218
آید و ابد بالله باشد هرگاه که از ذکر الله و از حرکت کردن تن در بندگی ساکن می باشم می بینم که همه تعظیمهای الله و خوشیها از من پوشیده می شود گویی که همه حاجتها اطفال الله اند و ازو هست شده‌اند و شیر مرادهم از وی می طلبند و از وی می مزند و هوای خود با وی می رانند و جواهر و اجسام چون گاهواره و خانها‌اند اکنون هماره حاجتها در همه نوعها پیش الله طپان دار و از فیض او مزان دار تا تعظیم الله کرده باشی.

گفتم ای الله هیچکسر چون صنع‌های تو نتواند کردن هر لحظه حور نو و خوشی نو هست می کنی و با من یکی می کنی چون تو با من باشی حوریان و خوشیها که هست می کنی همه با من آسیب زده باشند اگر تو منزّهی از آسیب اکنون حمد گویم الله را و تا مزها و حوران بر من نزند و با من نباشد من چگونه حمد‌الله گویم و تا خوشیها را الله با من یار نکند مرا چگونه حمد فرماید که قُلِ الْحَمْدُللهِ a پس هرگاه که تسبیح می گویم و قرآن که کلام است می خوانم یقین می دانم که آسیب بر حوران. [و خوشیها می دارم و خود را بهنجار می جنبانم تا آسیب حوران] باز می یابم پس هر کسیکه لفظ قرآنرا معنی گفته باشد و هر چیزی نبیند و خوشیها نیابد و یا شنونده را شک و وهم آید بدان که آنکس معنی قرآن ندانسته باشد معنی قرآن دگر باشد و بباید دانستن که الله قرآن را مُنزَل گردانید در بیان پاکی و بینایی محمّد رسول الله و انبیا علیهم السّلام تا خلقان راه ایشان گیرند و در پی ایشان روند هر که معتقد باشد راهش نمایند تا راه ایشان رود اکنون چون قرآن خواهی خواندن نخست یک کار با خود قرار ده تا قرآن را همه بر آن معنی خوانی چنانک عشق با الله و طلب الله چون یک معنی معیّن نمی باشد در قرآن خواندن متردّد می باشی و مزه ترا حاصل نمی باشد و در وقت قرآن خواندن الله را ایستاده دان پیش نظر خود و چون ذکر می گویی و قرآن می خوانی هر فعلی و صورتی که ترا محقّق می شود از بستان و درختان و حور و قصور می دان که از الله جدا می شود تا تو آنرا بوقت قرآن خواندن می بینی بلک

p.219
هر نفسی و حرکتی که از خود می بینی که جدا می شود [و برمی آید می دان که از الله جدا می شود 2 ] اگرچه از تو می نماید، حاصل ترا دو حالست یکی حرکت که آن طلب تست الله را که ترا بسوی طلب او می فرستد و یکی سکون تست که محبوس گشتۀ از طلب الله تو در هر دو حال فریاد می کن بر یاد الله یعنی اگر در طلبی فریاد می کن که طلب را زیاده گردان و اگر در سکونی هم فریاد می کن که مرا طلب ده که طلب را تو می دهی، اکنون علامت قرآن خواندن و معنی قرآن دانستن اینها بود پس هماره در ذکر الله و در طلب الله باش و غیر را بمان تا ببینی که طلب عین مطلوب است باز میدیدم که این پنج حس من طالبانند الله را والله است که ایشان را در طلب می آرد و می دواند بطلب خود و می دیدم که الله طلب را همچون دامی نهاده است تا هر که در وی افتاد صید‌الله باشد، پس طلب یافتن و رسیدن بالله باشد من همه قرآنرا تتبّع کردم حاصل معنی هر آیتی و هر قصّۀ این یافتم که ای بنده از غیر من ببر که آنچه از غیر یابی از من به یابی بی منّت خلق و آنها خود که از من یابی از هیچکس نیابی و ای بمن پیوسته پیوسته تر شو اَلصَّلوٰةُ اِتِّصٰالٌ بِالله وَالزَّکوٰةُ اِتِّصٰالٌ بِاللهِ وَالصَّوْمُ اِتِّصٰالٌ بِالله این انواع اتّصالاتست، از هر اتّصالی مزۀ، چنانک پهلوی معشوق نشینی مزۀ، سر در کنار او نهی مزۀ، خواه اوّل قرآن مطالعه کن خواه آخر قرآن اینست که ای زمن شکسته با من پیوند که مٰا اُبِیْنَ مِنَ الْحَیّ فَهُوَمَیِّتٌ (والله اعلم).

pp. 217 - 219
۱ _ن: امانت. a قرآن کریم، سورۀ ۲۷، آیه ، ۵۹. ۲ _ص: ندارد.