(version 2β)

Ma'arif

p.233
فصل ۱۴۹

از ظلم حاجی صدّیق و آن ملک می اندیشیدم گفتم باالله چه گویم و دعا بچه وجه توانم گفتن چو این همه حکم الله است و او می کند و در ضمایر او بدید می آرد هم رنج مرا و هم کردار ایشان را باز الله الهام داد که آخر خواندن و نالیدن و زاریدن را فایده نهاده ام چندین هزار خلق بر درگاه 1 من از دست ظالمان بزارند و بنالند اگر فایده ندیده بودندی بر در من چرا زارندی و آخر نه نام من اله است و معنی آله آنست که مفزع خلق باشم که یَفْزَعُوْنَ اِلیْهِ فِي النّوائِبِ وَ یَرْجِمُونَ اِلَیْهِ عِنْدَ الْحَوائِجْ اگر حاجت روایی نبودی این نام لغو بودی پس چون یقین دانستی که الله گفتن دافع ظلم است و رنجست و در دعا فایده نهاده ام چگونه فایدۀ آن نمی بینی اَلَمْ تََرَوْاکَیْفَ خَلَقَ اللهُ سَبْعَ سَمٰواتٍ a گفتم چگونگی سبع سموات چون مرئیّ مانیست گویی چنین می فرماید که نتوانید دیدن چو منتان ننمایم و ندانیت که درین صندوقهای آسمان چه چیزهاست اکنون چو احوال آسمان که مصالح شما بدان باز بسته اند نمی دانید عواقب کار خود را چه دانید حاصل الله را گفتم که چون [این] صور آسمان و چگونگی آن ما را معلوم نمی شود بر ما چه عرضه می کنی تا آنگاه که نشکفانی ما چه دانیم که در این دانها چه مزه استی و تا ازین قدحها مارا چیزی نچشانی ما چه دانیم که در وی چه آش مصلحت است هرگاه که اجزای من ازین قدح چیزی نوش کند و یا شکوفۀ ازین دانهای صور آسمان و غیره مشاهده کند آنگاه عرضه کردن
p.234
این صور بر ما فایدۀ باشد حاصل خود را گفتم که الله هر صورتی بر تو و اجزای تو عرضه کند از ارض و سما و علم و تذکیر و زید و عمر و چون حالی مزۀ از آن صورت بجانت نرسد نفی می کن و اقداح صور را می شکن و همه را محو می کن و می گوی که ای الله چو من هیچ نمی دانم که در این صور چه مزه است از بهر چه عرضه می کنی بر من، تو همه صور را بیرون می انداز و می شکن تا آنگاه که الله ازین صور مزه رساند بتو و بگوی که ای الله سنگ صور را بر سر من چه می زنی چون [من] در مشاهدۀ تو می باشم، باز رنج می دیدم که روح من سفر می کرد بالله تا عجایب وصفات الله را مشاهده کند و از تن من بیرون می آمد و بنزد الله می رفت از پردۀ هوا و خاک و آب و عقول و مُحدَثات و درین رفتن مانده می شد گفتم بیا تا بر قرار باشم که الله نه که نزدیک منست هم بجای خود باالله می نگرم چون الله را با صفاتش و انوارش مشاهده می کردم همه نورها و جمالها و سبزها و شکوفها را می دیدم که از آن نور خیره می شد و ناچیز می شد و محلّی نمی ماند اکنون خود را گفتم که روح تو دو حالت دارد یکی حرکت و یکی سکون چون در حرکت آید حرکت ویرا در تعظیم الله و یا درخشیت الله و یا در عشق و محبّت الله عمل ده و چون مانده شود ساکنش دار یعنی مشغولیها از وی نفی می کن هربار که خواهد که متعلّق شود بچیزی یا چیزی بوی آن عُلقه را نفی می کن تا عجب بینی و استراحت یابی، خود را گفتم اگر تو خرابی همه عالم آبادان خرابست و اگر تو روشنی همه ظلمات روشنست و اگر تو بارنجی همه آسایشها رنجست و اگر تو آبادانی همه خرابها آبادانست. اکنون جهانیست و چندین اشخاص مختلف بر یکی آبادان و بر یکی خراب و بر یکی مظلم و تاریک بر یکی بهشت و بر یکی دوزخ مگر که هژده هزار عالم ازین رو پست یا مگر جمعی فراهم آیند یکی ازیشان در صفت بران قوم غالب بود همه در مقابلۀ وی محو شوند تا اگر او خراب بود همه خراب بوند و اگر او آبادان و روشن بود همه آبادان و روشن بوند اکنون جهدی کن تا خود را در صفت کمال اندازی که همه جهانرا در دولت تو صفت کمال حاصل شود اگر مخذول باشی همه جهان در خذلان تو مخذول باشند
p.235
فَکٰانَّ معناهِ مَنْ قَتَلَ نَفْساً ای نَفْسَهُ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسّ جَمیعاً وَ مَنْ اَحْیاٰهافکَأَ نَّمٰا اَحْیاالنَّاسَ جَمیعاً b (والله اعلم) 2
p. 235
۱ _ن: بدرگاه. a قرآن کریم، سورۀ ۷۱، آیۀ۱۵. b قرآن کریم، سورۀ ۵، آیۀ ۳۲. ۲ _ در اینجا نسخۀ ص ختام می پذیرد و کاتب چنین نوشته است: تمت الکتاب (کذا) بعون الله و حسن توفیقه و سعة رحمته علی یدالعبد الضعیف الراجی الی رحمة ربه اللطیف مسعودین ابراهیم بن محمود بن ارتق المقری الفقیر السلیمانی لیلة الناسع من شهر جمادی الاخر من شهور سنه سبع وار بعین و سبعمائه و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین الطیبین.