بِسْمِ اللهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیْمِ
بخواب میدیدم که مرغان سپید کلان کلان از غاز کلانتر می پریدند و تسبیح صریحاً میگفتند یکی میگفت اَلْحَمدُ ِللهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ و یکی دیگر تسبیح دیگر میگفتی و دیگران همچنین ولیکن مرا یاد نماند تأویل کردم که آن فرشتگانند که بدان صورت خود را بمن نمودند که شکر و تسبیح می باید گفت بهر حال و همچنان که آن مُسَبِّحان نهانند در بیداری صد هزار مُسَبِّحانند مر الله را در پردۀ غیب که چون در عدم نیک نگاه کنی و تأمّل کنی همه مسبّحانرا ببینی از آن عدمی که الله چیزها را در آن کسوة هستی می دهد و عیسی را و موسی را و همه احبّا را در آنجا ببینی، شبی دیگر میان خواب و بیداری بودم که چیزی دیدم در صورت آهویی میآمد و دهان دراز کرد و گرد فرق و پیشانی من میگردانید و هم براین شکل کلانتر و کلانتر شدن گرفت و نزدیک بود تا سر مرا و همگی مرا بگیرد و فرو خورد بیهوش خواستم شدن باز لاحول کردم و یقین کردم که دیوست و دل را بر قرار داشتم آن حالت از من برفت و خلاص یافتم اکنون دانستم که شکل مصروع گشتن همچنان میبود که خیال پدید می آید زود آدمی را بنهیب از وی می برباید و هرچه خواهد آن دیو با وی میکند تا بدانی که الله را در پردۀ غیب چه خلقانند، در خواب میدیدم که چیزی شور میخوردم چنانک بنهای دندانم و گوشت دندانم شور گشتی چون بیدار شدم اثر شوری میدیدم حاصل الله چون آدمی را از آن روز باز که هست کرده است او را گویی در کوچها و درهای بهشت و دوزخ میبرد و می نماید از آثار بهشت و دوزخ از دور از پانصد سال راه و جزای کارهای نیک در همه مقدّمه بوی می رساند و جزای کارهای بد از خیانت و تباهی و شومی آن بوی الله می رساند و هرروز او را اثری دیگر می نماید و او را چون گویی غلطان کرده است و بتدریج می غلطاند و منتهای این خوشیها