(version 2β)

Ma'arif

p.237
فصل ۱۵۱

دین اسلام مونس شناختن است از آنک دهری یا مایه و یا طبع و ستاره موات و علت گویند بی مونسی بوند ضروری که با موات موانست نبود و اگر اختیاری و اراداتی گویند ستارگان را آخر مثل آن نگویند که مؤمنان الله را گویند که وَ هُوَ مَعَکُمْ ایْنَمٰا کُنْتُمْ a مٰا یَکُونُ مِنْ نجْوٰی ثَلٰثَةٍ الّا هُوَ را بِعُهُم وَ لٰاخَمْسَةٍ اِلّا هُوَسٰادِسُهُمْ b وَ نَحْنُ اَفْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیْدِ c و اگر مثل این گویند خود متّفق بودند که راه اینست و بس و شکّ نیست که حالت آنکس که مونسی دارد خوشترست از آنکسی که مونسی ندارد هیچ کس او را فریادی نرسد و هیچ کسی ندارد که با وی غم دل تواند گزاردن و سخنی تواند گفتن و بوی مشغول تواند بودن که دل بموات مشغول نشود و نپیوندد که هر که کارزاری و گلی و خشتی و عمارتی دارد بر یاد کسی دارد که با او موانستی توان گرفتن و اگر نه پیش نهادی مونسی دارد هر گز با خشت و گل و خاک قرارش نبود و مؤمن را با ارض و سما و جماد از بهر نظر بالله آرام باشد، گفتند که افضل را ملک گفته است که هر سالی هزار دینار می بدهد تا بیاید همچنانک در با میان می داده اند او را نظر کردم و حال خود را که مرا نانی نمیدهند و او را هزار دینار می دهند تا او نزد خلقان چه درجه دارد و من چه درجه دارم و بکدام حساب بر می آیم باز الله الهام داد که تو راه انییا می طلبی هیچ نبی را کسی هزار دینار نداد بلک با ایشان دشمناذ گی ورزیدند اغلب خلقان با ایشان حاصل نبوّة تبرّی است از اسباب فضیلتی که نزد خلقان است که پدری و مادری و مالی نداشتند که ایشان را با اهل هنر آمیغی داشتندی تا ایشان را از آن هنر بیاموختند از طب و نجوم و فلسفه و ظریفیها همین می نالیدند بر حضرت الله تا الله داشت مر ایشان را چنانک خواست اکنون بیشتر خلق را رغبت و میل براه انبیا علیهم السلام باشد چو
p.238
اسباب هنر ورزیدن هر کسی را میسّر نباشد آنها معجب باشند بهنر خود و این اتباع انبیا علیهم السلام معجب نباشند و آنکس منتفع باشد و با گوهر باشد که معجب نباشد عجب کاری هر کجا هنرست عجبست پس لقای با هنر منغّص بود و آنک بی هنرست مؤانست بیش است با وجود وی، طبیب کمیز می بیند و گوه می خورد و این فلاسفه را چه دشمناذگی افتاده است بر الله که سعی می کنند در نفی الله و خاصیتی که عرض است نزد ایشان الله می گویند بِئْسَ الْئَدَلُ لَهُمْ d آخر این تضرّعات و زاری را پیش معبودان تأثیر می گویند در فتح امور عَلٰي عٰابِدِ یُهِمْ اکنون چون روا نبود که این تضرّعات و این ابتهال مؤمنان مرذاتی را با وصاف حمیده و کمال سبب سعادت دایم و سبب احیاء بعد الموت باشد و سبب بقای ارواح و سبب راحت ارواح باشد بعد الموت فرعون اَنٰا رَبُّکُمْ الْاعْلٰی می گفت باری رب را منکر نبود و کفره شرکا می گویند باری رب را منکر نیستند عشق مومن از همه عشقها زیاده است در جهان که خون می بارد در وفای معشوقه ع. دیده حمّال کنم بار وفای تو کشم آن لافها خیال و دروغست معنی آن همه لافها در مؤمنست الله چشمش را درد می دهد و یا رنج بر وی می نهد وی می گوید ای خداوند من مرا خلاص ده ازین رنج، اقرار ببندگی می کند و عهد دوستی نگاه می دارد و آنجا که تنش را در غرقاب اجل انداخته باشد او شهادت می آرد که اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُوْلٌ الله وفاداری در چنان وقتی رنج می نماید این سخن درست آمد که نظم:
من که باشم بتن رخت بلای تو کشم دیده حمّال کنم بار وفای تو کشم
بیگانگان که دعوی آن می کنند که ما ملک کسی نیستیم و عاشق کسی نیستیم ایشان بارالله می کشند و برایشان الله بار می نهد مؤمن که دعوی می کند که من ملک الله ام چگونه بر وی بار محبّت بیشتر ننهد و دعوی محبّت می کند چگونه رنج زیادتی نکشد
p.239
در زمین حواس خود تعظیم کارکن 1 تو باغ الله است در وی نیاز و اخلاص و تسبیح کار تا ترا الله عوض این باغِ بهشت دهد که آن باغ ترا شاید و این باغ پراز اشجار نیازمر الله بی نیاز را شاید لااِلهَ اِلاّ اللهُ پر ستیدنی نیست مگر خدای سزای پرستش و پناه گرفتنی نیست بهیچ کس مگر بخدایی که سزای پناه دادنست (والله اعلم).
pp. 237 - 239
a قرآن کریم، سورۀ ۵۷، آیۀ۴ b سورۀ۵۸، آیۀ ۷ c سورۀ۵، آیۀ ۱۶ d قرآن کریم، سورۀ۷۹، آیۀ ۲۴ ۱ _ ظ: که زمین حواس تو.