(version 2β)

Ma'arif

p.239
فصل ۱۵۲

بدانکه تن چون کلوخ پاره زمین است بر روی دریای تفکّر و روح و دریا بر روی هوایی در وی چشمۀ شور و حوش هم در زمین و هم در احوال خوش و ناخوش مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقیانِ a شب و روز مشغولی و می ورزی از هنر از بهر خریاری طایفۀ که چندین سالست که تا بیازمودی هر گز بهات ندادند هر چند روزی چند خریار می گزینی و ایشان بر تو افسوس می دارند باز خریار دگر می گزینی و شب و روز می ورزی از بهر خریاری ایشان همه عمر در اختیار خریار کردی و شب و روز از بهر خریاری ایشان ورزیدی باری از بهر در گهی ورزگه اگر ردّت کنند و قبولت نکنند تنگت نباشد، کوی خوش آباد روح گزین که هر چند عمر و سال برآید عقل و روح جوان تر بوند در زبَد قالب چه نظر می کنی که بمرور ایّام بر شود عجب سلیمان با آن همه مملکت پنج من انگور نمی یافت تا میْ کند و ترنگا ترنگ ابریشم نمی یافت با چنان عقلی همه راحت را سپس تورها کرد و محنت ببرد هر ساعتی کار نفیس برنگی دیگر بر آید گویی نگار توست و عروس نوست بعشق درو پیوندی چند روز چون تو مصاحبت کنی با آن عروس کار 1 دلت بگیرد معلومت شود که همان گنده پیر قدیمست ولیکن خود را زینت داده بود نو عروس کار روح بر گزین تا پیریت بجوانی بدل شود و درو تسلیّت شود و قرّة عین تو باشد در بهشت اِنَّا عَرَضْنَاالْامَانَةَ عَلَی السَّمٰواتِ b حقیقت انس را بیش از آنک در کسوۀ خاک آوردند در صورتی آوردند و امانات یعنی رئیسی جهان و تسخیر عالم باش شهوات و محافظت خود از آتش شهوت و بر باد و آب گذشتن و نگاه داشتن
p.240
تاتر نشود تا عاقبت او را سعادت ابد بود و اگر خیانت کند درین امانت عقوبت ابد بود این امانت را در صورت صخره در موضعی افکنده بود الله، حقیقی برآنجا بر می گذشت و خارخاری بر می آمد تا دو سه بار بیاموزد و بگردن برداشت فرمان آمد که اِلزَمْ مَکَانَکَ تخت کالبدت را چهار پایه کردند عقیق آتش و بلول باد و عود خاک وزجاجۀ آب را هموار کردند تا اگر یکی پایه زیاده یا کم شود بیفتد، روح انسی درو طبیب را بیارد تا رات شود همچنانک نبودی خاکت گردانند 2 و بمقام نباتی رسیدی و حیوانی و گرمی و سردی دادند این اطوار وجود و مراتب هستی تو قبول هست کردن الله می یافت تا از آن مقام بدین مقام رسید هیچ چگونی هست کردن الله را در نیافت و هست کردن الله غایت و نهایت نپذیرفت بقبول کردن هستیهای همه عالم، مرهست کردن الله را چه غایت و کنه مَزَهارا ببرد الاّ چشم و گوش و زبانست که نعماء بینایی و شنوایی و گویایی درونست 3 نیز دیده ات و بصیرتت چون قابل شود مرجمال الله را مزها و راحات یابد و کمال پذیرد بی آنک نمودن الله را غایت و کنه و چگونگی باشد وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنّتَانِ فَبِأَيِّ آلٰاء ربِّکُمَا تُکَذِّبانِ c جمال خجندی می گفت همچنانک الله از یک قطره آب ترا بیافرید از یک دانه دُر کوشکهای بهشتیانرا بتواند آفریدن و همچنانک از یک قطره آب دانۀ دُر می آفریند و می گفت سعی سالست تا من لقمۀ فلان جمال الدین عامل خورده ام اکنون دعای وی پیش شما می گویم صد هزار لقمه باغمّاز و طرّار و اهل ظلم خوردند که هر گز ذکر ایشان کسی بخیر نکند تا بدانی که نان با اهل علم باید خوردن و صحبت علمای دین بر گزیدن (والله اعلم).
pp. 239 - 240
a قرآن کریم، سورۀ ۵۵، آیۀ۱۹ ۱ _ ظ: باز. b سورۀ۲۳، آیۀ ۷۲ ۲ _ ظ: کردند. ۳ _ ظ: در اوست. c قرآن کریم، سورۀ۵۵، آیۀ ۴۶ و ۴۷.