(version 2β)

Ma'arif

p.251
فصل ۱۵۹

یَا بَنِیْ آدَمَ لَایَفْتِنَنَّکُمْ الشَّیْطانُ کَمَا اخْرَجَ اَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَمْهُمَا لِباسَهُمَا لِیْرِپَهُمَاسَوْ آتِهِمَا a حال تو همچنانست که کسی در بیابان آواز مُشابِه دوستان و عشایر تو کند تو دُمِ آن آواز می روی و جامه می درانی از عشق و دوستی چنانک کبوتر بر آواز صفیر معلّقها می زند از آنک مشابه آواز دوستست باز چون بنزد دوستان و معشوقان می آیی آن دعویهای عشق همه باطل می شود یعنی الله باتست تصرّف وی را مشاهده می کنی باز میلت می باشد که نزد صوفیان روی تا سماعها شنوی و جدت بدید آید تا موقوف مشاهدۀ کسی می داری حالت عشق خود را چرا همه اجزای تو بالله بی سروپای نباشد و تدبیر و مفسده و مصلحه و مقصود و غرض چه کند عشق را، همه مصلحت عشق آن باشد که زیر وزبر می شود و در پای وی می افتد و چون دیوانگان در می آویزد تن خود را مفرش قدم و تصرّف معشوق ساخته بود اوّل و آخر نداند و عقوبت و رنج نشناسد و اجزای او از سر تا پای آبستن می شود و عرق دوستی از وی می چکد گاه از ترس فراق بر خود می سوزد و رنگ برنگ می گردد اَلْحَیُّ الْقَّیومُ کویی چرا می روی که نومید باشی من کوی نومیدی نهاده ام و کوی امید نهاده ام و کوی جان فزا نهاده ام و کوی غم نهاده ام چرا کویی نروی که هر ساعتی امید زیاده شود و تازه تر شوی اگر چه خاک شوی هر که عهد قول با آدمی آرد کلوخ پرستست از سنگ پرست چه عجبت می آید اگر نه کلوخ بودند باز پس چرا گرد شدند کَلّا بَلْ تِحُبُّونَ الْعٰاجِلَةَ b همه عهد و فات با کسانی کنی که یک دوگام با تو همراه بیش
p.252
نیستند تا با چند هزار آدمی روزگاری بردی یکی زین سوی رفت و یکی زان سو، با یار سعادت آخرت که قیمتیست هر گز باری عهد نبندی آسمانِ سرگردان که سقف خانۀ ویرانست چندین هزار سالش بداشتیم و در رغم طایفۀ قدیم و ابدالآ بِد می بباشد آری الله این را ابدالآ بد می تواند کرد در بهشت ابدالآ بِد خلق وی را نگاه نتواند داشتن کاسهای ستارگان را گردان کرده در آشلغ بالا از بهر نوای خاکیان گاهی از بادپر می کنند و گاهی از آتش، جام آفتاب و ماه را در بهشت رها نکنند بر سر چشمۀ سلسبیل از آنک کم عیارست انگشت بروی می نهی سیاه برون می آید یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَلا زَمْهَرِیراً c دنیا سرای قلاّ بانست قلب اینجا بکار می آید اکنون هیچ دروغی نبود تا راستی نبود و هیچ خیالی نبود که وی را حقیقتی نبود لَیجْمَعَنَّکُمْ اِلٰی یَوْمِ الْقیٰمَةِ d بشّها اگرچه پراکنده شوند آخر در پشّه خانه جمع شوند ذرّها چون پشّها ببال باد و هوا بهرچایی که بپرد آخر مسکن قیامت ایشان را جمع کند دلی از خون سرشته را آن تدبیر دهد که چون کبوتران را بپراند بصفیر و نی بزیر دام باز جمع آرد از مدّ بری آسمان و زمین بزیر دام قیامت همه را جمع آرد، بهر سویی سرمی کشیدی و بهر مرادی، تا دوان باشیدی و باز یراکنده شدی چون رمه پراکنده می شود همه را باز رانند بسوی صحرای قیامت که لیَجْمَعَنَّکُمْ اِلٰی یَوْمِ الْقیٰمَةِ لارَیْبَ فِیهْ d (والله اعلم).
pp. 251 - 252
a سورۀ ۷، آیۀ ۲۷. b سورۀ ۷، آیۀ ۲۰. c قرآن کریم، سورۀ ۷۶، آیۀ ۱۳. d سورۀ ۴، آیۀ ۸۷.