(version 2β)

Ma'arif

p.252
فصل ۱۶۰

در بیان نجوم سعد و نحس، آسمان را بیشه یی انگاشتم که پر از پلنگ [و] شیرند بیکدیگر بر می تازند هر یکی در حق خود سعدند و بحق آن دیگر نحس، مشتری از جانب مقابله با مرّبخ نحس است و در حق خود سعد مرّیخ با خود سعد و در حق مشتری نحس، آفتاب را خود پادشاه گرفتم کدام پادشاه کلاه بر خود راست داشت، ماه را وزیر گرفتم کدام وزیر نیک بود که بمصادره و گرفتاری مبتلا
p.253
نشد، عطارد را مستوفی گرفتم کدام مستوفی بود که منحوس بکنجی باز نماند، آسمان را خود خریطۀ مار و کژدم گرفتم چه تدبیر خواهد آمدن ازیشان اَللهُ نُوْرُاسَّمٰواتِ وَالارْضِ a یعنی هر چند نه سبیل الله گیرید همه در ظلمات روید و راه باز نیابید بالله آیید تا راه باز یابید و بقرآن و فرمان الله آیید تا راه باز یابید که راه بنور توان یافتن نور عبارت از همه راحتهاست گویند دران کار خود را روشنایی می یابی یعنی راحتی می یابی هُنٰالِکَ تَدْلوُا کُلُّ نَفْسٍ مٰا اَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا اِلیٰ اللهِ مْوَ لٰیهُمْ الحَقُّ b جوهر اعمال چنان پیش فرست [که] چون بیازمایی باطل برون نه آید بیازمودن جزا یافتن باشد، بدی پیش فرستادی نیکیها سپس آن بفرست تاهر دو بجنگ شوند چنانک تیرها در جهان آفریدۀ اوست ولیکن سپرها و جوشنها هم آفریدۀ اوست چون سیئآت چو تیر پران شود حسنات چو سپر در پیش آید قُلْ اَرَأیْتُمُ مٰا انْزَلَ اللهُ لکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرٰاماً وَ جَٰلالاً قُلْ ءَآللّهُ اَذِنَ لکُمْ اَمْ عَلَی اللهِ تفْتَرونَ b می اندیشیدم که نان بسیار خورده بودم و مزۀ عبادت و وعظ کردن نمی یافتم گفتم ای الله اگر نان می خورم از ترس آن می خورم که نباید سست شوم مزۀ اندیشه تو و مزۀ عبادت تو و مزۀ وعظ با بندگان تو نیابم و اگر می نخورم اندازۀ آن نمی دانم هم بی نور و بی ذوق و بی حیات می مانم اگر غم پیش می آید می ترسم که بسبب این غم محجوب مانم، در آیت بیان آنست که اگر پیش نهاد درستی دارید از شکسته شدن دران راه باک مدارید و دران راه شکسته شوید و اگر پیش نهاد درست ندارید دران راه شکسته مشوید که دریغ باشد که درست خود را خرج کنی در راهی نادرست، مس را در راه زر خرج کنی تا زر شود نیکو باشد امّا زر را در راه مس خرج کنی تا مس شود افساد باشد، درستِ وجود تو از همه پیش نهادها [ی] نادرست تو بهترست بمجاورت درست درست نیکوتر شود و بمجاورت نادرست درست تو تباه شود از دود برگذری سیاه شوی و از مشک بر گذری معطر
p.254
شوی، جهان مایه است یا انبار خاکی پاره یی را از وی زندگی می دهد و پاره یی را مردگی می دهد، مردگی نه از وی است و زندگی نه ازویست، او را از میان انگشت فروکن از خونی مشک ظاهر می کنند، نجاست با طهارت و خوش با ناخوش جمع نکرده یی بر درستِ تو عیار اختیار از بهر آن یار کرده اند تا بحجّت کار کنی، اگر صدفی داری بحال حوریان چگونه شب خفتن روا داری و دست پیمان حاصل نکنی بی رغبتی بنابران باشد که اعتقادی نداری جمال را و یا امکان نبینی وصال را، درستِ وجود تو اگر مس است نا کس است و اگر زرست نیکوست، خاکش مکن زر چون در کف تو خاک شود موجب ندامت باشد و هیچی نباشد (والله اعلم).
p. 253
a قرآن کریم، سورۀ ۲۴، آیۀ ۳۵. b سورۀ ۱۰، آیۀ۳۰ و ۵۹.