وَ قَرْنَ فِي بَُیُوتِکُنَّ وَلَاَ تَبَّرَجْنَ تَبُرَّجَ الْجاهِلُیّةِ الْاُوْليٰ a همچنانک زنان بزینت خود راه مردان زنند نفس شما نیز چون آرزوهای این جهان و آرایش و تجمّل و بَوْش و آب روی طلبد گویی پیرایها بربندد و چون هرزه و طرب بگوش خود راه دهد گوشوارها در گوش می کشد تا راه مردان دین زند از آنک در وی نظر کنند آرزوشان کند تا آن ورزند آنها که خوضی داشتند در منال دنیاوی و خوشی این عالم اگرچه کسی را حُججی آخرتی بیان کردی هیچ بگوش خود راه ندادندی و دل را بجای دیگر مشغول داشتندی تا نباید که از شنود آن خللی در کار ایشان راه دهد و دلشان بدین میل کند و چشم را از اعتبار حال زهّاد و عبّاد بسته داشتندی خود را بتکلّف کر و کور کردندی صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لٰا یَعْقِلُونْb اکنون باید که تو خود را کر و کور داری از بوش جهان تا دین آراسته می باشد گویی صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهم لاَ یعقلونْ طایفۀ اباحتیان و سوفسطائیان و ملحدانند که بهیچ وجه برایشان الزام حجّت نتوان کردن که ایشان دقایق راه نگاه 1 نمی دارند و قبول نمی کنند و بر هوای خود می روند و آنچ گزیدهتر از همه است دینست و مقصود از صلوة و غزو و جهاد و همۀ چیزها دین است و دین ترکیب از دو چیز است یکی رجا و یکی خوف تا عالم خوف چه عالم عجب است و عالم رجا چه عالم خوش است که این عالم رجا بی آن عالم خوف نیست و خوف بیامید نیست و این دوچیز مُفضی بدو تعظیم است یکی تعظیم از روی محبّت و یکی تعظیم از روی خوف یکی اثر لطف است و یکی اثر قهرست و جهان از بهر اظهار این دو اثر است نه از بهر حاجت خلقان.