اِنَّ لِلْمُتَّقینَ مَفَازاً حَدائِقَ وَاَعْنابَاً a (وَکَواعِبَ اَتْرابَاً وَکَأْسَاً دِهَاقاً لَاَ یَسمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لَاَ کِذَّاباً جَزاءً مِنْ رَبَّکَ عَطَاءً حِساباً)1 این نعمتها را درین جهان از آن آفرید تا نامهاش را بدانی تا اگر تعریف نعمت آخرت کنند بازشناسی امّا از نعمت آخرت نامهاست در این جهان نه حقیقتها اگر این جهان را از بهر آسایش آفریدی در انگور پوست و ثفل نیافریدی هر لقمه را مشتمل گردانیدست بر خوشی و ناخوشی تا نظر بخوشی کنی و رغبت کنی بآخرت و نظر بناخوشی کنی دل برین جهان ننهی که این جهان جای خوشی نیست خوشی از آن جهانست چنانک 2 آب می آید و نباتها را سبز میکند و باز می رود بدریا و معدن خود نیز آب خوشی و مزه و جمال از دریای خود بیاید ناگاه چهره بنماید و از چشمهای حواس بر روژد 3 و باز رود همچنان در کأس شکر و جام مذاق نیز درآید و باز رود چنانک حالت بیمار بود یعنی من از جای دیگر آمدهام جای من جنّت عدنست و می گوید که من کنیزکم رضای خداوندم حاصل کن تا مرا بتو دهد که نکاح کنیزک بی رضای مالک روا نبود زود دست پیمان حاصل کن و دُمادُمِ من بیا که اگر تو عاشق منی من هزار چندان عاشق توم از آنک تا محلی نبود خوشی در کجا قرار [تواند] گرفتن و مرا در اینجا بتو ندهند که من خوشی ابدیام موضع فنا جای من نباشد از آنک خوشی محال بود که ناخوش بود که اگر ناخوش بود خوش نبود اکنون رضای مالک درچه باید طلبیدن الله نسختهای رضا فرستاد بدست خطبای انبیا علیهم السّلام و آن ایمان و صلوة و زکوة و صوم [و تضرّغ] و زاریست بر حضرت الله [چون مؤذن صلا گفت گفتم] معلوم شد که سبب خلاص از بلاها دعا و زاریست اکنون در حال خود نظر کن اگر مرده دل و مرده اجزا باشی نوحهگری بحضرت الله آغاز کن و هر جزوت بر تن خود زاریی آغاز کند بحضرت الله و اگر زنده دل باشی و زنده اجزا باشی های و هوی عاشقانه در حضرتش می ده و خدمت مشتاقانه بجای می آر و کاهلی مکن در خدمت الله تا هرچه بخواهی الله ترا بدهد و ذکر الله بر این وجه کن