تَبارَک الّذی بِیَدهِ الْمُلْکُ a می خواندم سرم و استخوانها ام درد می کرد گفتم ای بزرگواریکه استخوانهای من از تجلّی تو و از تجلّی صنع تو چون طور موسی بر خود پاره پاره می شود و این استخوانهای من و اجزای تن من نشان وَ اِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْاَنْهَارُ وَ اِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ اِنَّ مِنْها لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ الله b دارد و از این معنی خبر می دهد که بِاَنّ رَبَّکَ اَوْحٰی لَهَا اکنون بهرچه نظر می کنم و چشمم و نظرم بر خاک و صورت جهان و بر اجزایم و بر جمادی جهان می افتد هر جزوی را ازینها چون دانۀ شفتالویی می بینم که در آن دانه باغهاست الله را و در آن باغها غذاهاست بر تربیتهای صاحب روح و عقل را و ادراک را و عشق را و مزه را و مصاحبتها را و سماعها را از آن باغ غذاهاست و صد هزار آسایش است و چون نظاره می کنم بالله بمعنی خداوند صد هزار عجایبها و عشقها و مصاحبتها و شهوتها و قُبلها می بینم و هر لحظۀ چند هزار آبهای خوش و بادهای لطیف و گلزارهای عجب در هر طرف می بینم و چندان در وجه کریم الله بمعنی خداوندیش نظر می کنم که مستغرق می شوم گویی که فعل الله فعل من است و فعل من فعل الله است و آن مزهای عشقها و خوبیها و آبها و بادها و سبزها و گلزارها و چشمها همه از من روان می شود 1 و پیدا می شود و من آن همه را می بینم و در مزۀ آن غرق میشوم اکنون کسی مزه چیزیرا آنگاه یابد که همه عمر آن را باشد و در آن ماند تا از آن مزه بیابد نیز دخل مزه در دل ورزیدن همچنان باشد که اگر کسی در زمین گل سیر و