اِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ a اگرچه در بندی ماندۀ ولیکن جهدی میکن تا از بند جهان باز رهی ترا دو حالست یکی صبر و یکی شکر صبر بتکلّف نگاه داشتن است تا خود را در خانۀ هوا در نیندازی و شکر از خانۀ هوا بیرون کردنست خود را بتکلف و در ولایت رضا رفتن است اذا جاء نصرالله چون نصرت بیاید هجرتست از مدینۀ وحشت و غربت و مهجوری است از ولایت صحّت و بسطت و از مکۀ مُکنۀ تن بیرون آمدنست و ظفر یافتن است و بر لشکر غفلت و الفتح و گشادنست ولایت الله را که کعبۀ دلست وَرَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دینِ اللهِ اَفْواجاً a یعنی چو بینی افکار و اخطاری را که مرتد گشته بودند و آن کافران اصلی را که غفلتاند همه فوج فوج بدین باز آمدن گیرند و ظلمت بنور بدل شدن گیرد آن را نفس باز پس دان اگر چه مقامت بلند بوده باشد از تقصیری و نقصانی خالی نبوده باشد فَسبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ a استعفار بجای آر و چیزی که آن برضای ما مقرون بوده باشد از فضل مادان اِنَّهُ کانَ تَوَّاباً بنگر که از نور روح جلالت چند کلوخ پارها کمال و جمال گرفته است چنانک سوخته و خاکستر در تابش آتش منوّر نماید و ذرّه در برابر خورشید خوشروی نماید