(version 2β)

Ma'arif

p.166
فصل ۱۱۹

وَاسْتَعِیْنُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلٰوةِ a یعنی صبر جوع است و صلوة دعا و نیاز و زاری و حمد است بر قضای حوایج و رسیدنست بالله و آرمیدنست 1

p.167
با وی و استعانت بدین دو خصلت گران باشد اِلَّا عَلَى الْخَاشِعِیْنَ الَّذِیْنَ یَظُنُوْنَ اَنَّهُم مُلٰاقُوْا رَبِّهِمْ b الا آن کسانیکه یقین میدانند که ما خداوند خود را ببینیم و بخداوند خود برسیم و هرگاه که کسی از ذکر الله و بندگی الله و از حرکت و جنبش کردن با تن در راه الله ساکن باشد و کاهل شود همه تعظیمهای الله و خوشیهای الله بر وی پوشیده شود و بی مراد ماند و حاجتش بر نیاید گویی همه حاجتها اطفال الله‌اند و از الله هست شده‌اند و هم از وی شیر مراد می طلبند و از وی می مزند و هوای خود با وی می رانند و اجسام چون گهوارها و خانها‌اند اکنون هماره حاجتها را در همه نوعها پیش الله طپان دار و از فیض او مَزان دار تا تعظیم الله کرده باشی، الله اکبر گفتم یعنی خداوندی وی را ندانم تا خداوندی نکند همه اجزای مرا و تا دست دوستی را از سر تا پای من فرو نیارد بلطف و تا با من سخنی نگوید و تا سرمۀ نور بدست خود هر ساعتی در چشم من نکشد و هر ساعتی انگشت در گوش من نکند و سمع در آنجا ننهد و تا در گوش من سرها نگوید و سر مرا ببر خود باز نگیرد و دست لطف را بدانجا فرو نیارد و از عشق آسیب دست او و بر او هزار آرزوانه و هزار سودای عجب پدید نیاید و تا زبان را در دل من نکند و نلیسد و در ندمد چندین سخن در دل و اندیشۀ من چگونه پدید آید و خداوندی او را چگونه دانم چون این همه را الله در اجزای من می کند و از سر تا پای مرا می مالد تا من بدانم که مرا خداوندۀ هست اکنون هر ‌بار که الله می گویم می دانم که الله مرا می مالد و در بر خود می افشارد چنانک نزدیک می باشد که از خوشی آن شیر از پستان من روان شود و از هر جزو من راحتها بیرون می آید و ظاهر می شود چنانک فرمود اَلَاْوْلِیٰاءُ عَر آئِسُ اللهِ وَاَوْلِیٰائِیْ تَحْتَ قِبابیْ اکنون تا الله مرا در وقت ذکر چنین نمالد و در بر خود نیفشارد پس الله گفتن من بی فایده بوده باشد و هم چنین چون رحمن و رحیم گویم یعنی تا مهربانی الله سر تا پای من نگرفته باشد و همۀ اجزای من در خوشی بخشایش الله غرق نبوده باشد من رحیم را و
p.168
رحمن را چه دانم و چون مرا با الله چنین عشقی بود من نیک ترسان باشم از آنک نباید که ساعتی بی الله باشم اکنون بخود گفتم چو الله اکبر گفتی آن الله اکبر تویی زیرا تا سر مجموع اجزای تو جمع نشد ازو الله اکبر متولد نشد الله اکبر را بوجود اجزا و اوصاف خود دانستی پس بهمان مقدار که تو در خود از نوازشهای الله صور بینی و خیال بینی و تغیّر بینی و ریزه شدن و ذرّه شدن بینی و معاشقه و حور بینی و مصاحبت بینی الی مالا یتناهی بهمان مقدار الله اکبر ترا اسماء حسنی باشد و همچنان چو رحمن گویی بهمان مقدار رحمن باشی که در اجزای خود رحمت و دلداری بینی و سبزه و آب روان الله بینی و یا رحمتها و شفقتها و مهربانیهای صور نغزان بینی که بر تو چفسیده است و ترا در کنار می گیرد و روح ترا در میان خوشیها و ذوقهای خود راه می دهد بهمان مقدار رحمان باشی و هکذا جمیع الاسماء الحسنیٰ اکنون الله گفتن در حق من همچنین باشد و در حق موجودات دیگر در خور ایشان باشد و معنی الله گفتن را آنگاه می بینم و می دانم که الله بصورت نغزی بی نظیری مرا در کنار می گیرد می مالد و مرا نیز صورت نغز می گرداند و حورا و عیناء من 2 می گرداند و در هر سوی من سبزها و بنفشه زارها و گلستانهای لطیف پدید می آرد تا شاخ و بلگ آن براندام من می زند 3 و از آسیب آن در خود خوشیها و مزها می یابم از الله هرچند که الله را صورتی نمی بینم بی چون و بی چگونه می بینم من در آن مزها و خوشیها که از الله می یابم می پیچم و می گردم و می لرزم و زیر و زبر می شوم و غرق می شوم و اگر در وقت الله گفتن مثل این عجایبها نبینم این الله گفتن از من درست نیاید (والله اعلم).

pp. 166 - 168
a . قرآن کریم سورۀ ۲، آیۀ ۴۵. ۱ _ ص: و آرامیدنست. b . قرآن کریم سورۀ ۲، آیۀ [۴۵-]۴۶. ۲ _ ن: گرد من. ۳ _ ص: می مالد.