(version 2β)

Ma'arif

p.172
فصل ۱۲۲

آلم. معنی الف آنست که الله می گوید انا یعنی منم گفتم چو الله انا می گوید درین اجزا و تن من آخر دو انا چگونه در تنی تواند بودن پس انای من در آن دم که الله انا گوید ضروری محو باشد گویی که انای الله در همۀ اجزای من ایستاده است و چون انا می گوید همه اجزای من از شرم فرو می ریزد چون گلبرگها از انا گفتن الله و چون اجزای من ریخته می شود عقل و تمیز و دانش من چون سروهای سهی پدید می آید اکنون چون الله انا گوید می بینم که هر چیز از شرم و خجلت آب می شود و می رود و چون سبحان می گویم صورتهای نغز و پاکیزه مرکّب می شود ببرکت این نام از همه اجزای من [و چون انا می شنود همه اجزای من] فرو می ریزد الله اکبر (را) 1 معنی اینست که الله می گوید همه کبریا و ملک مرا می رسد شما انایی خود را دور کنید و بیندازید اکنون چون درین ذوق و درین راحت بودم گفتم که هم درین خوشی در روم و بیرون نیایم و منفرد نشوم در جهان تا بحقیقت انایی الله را ببینم تا چند بتقلید روزگار بگذرانم باز می ترسیدم که نباید این حالت از من برود و نماند باز خود را گفتم که تو در حقیقت محبّت نظر می کن که محبّ با محبوب خود چگونه بود تو نیز با الله چنان باش اکنون باید که هر زمان که ترا آن حالت محبّت یاد آید تو نیز زود با محبّت شوی تا ببینی که محبّ و محبوب هر دو یکی‌اند و از هم جدایی ندارند و عاشق و معشوق یکی‌اند و هر دو عشقی دارند بر یکدیگر امّا عشق عاشق جانسوز بود و عشق

p.173
معشوق رخساره افروز بود عشق رخسارۀ معشوق را سرخ می کند و رخسارۀ عاشق را زرد می کند باز اسم و مسمّی هر دو یکی است یعنی چو اسم الله را می بینی الله را دیده باشی اکنون چون من یگانگی محبّت را و عشق را دیدم که چگونه است پس غیر محبّت الله و عشق (الله) 3 اندیشۀ کار دیگر و ازان کسی دیگر در دل نیارم هر چه از دستم برود از بهر نگاه داشت آن ترک مجبوب خود نگویم و دو چیز را در دل نگاه ندارم یا محبوب و یا غیر وی و تن و مال و فرزندان را و همه جهان را با محبوب خود برابر ننهم و همچنین کتابها را و همه فضلها را و هنرها را و همه چیزها را بر باد دهم تا یک ساعت از محبوب خود بدینها مشغول نشوم و از مرگ و عقوبت نیندیشم و از اُولیٰ و اُخریٰ نیندیشم و از زمان و امل و اسباب نیندیشم که نباید زمانی از محبوب خود بدینها مشغول شوم و ازو غافل باشم اکنون باید که ریاضت برین شکل کنم که محبّت او بر من مستولی شود و در اندیشم که دریغا من چندین چیزها چرا اندیشیدم و گفتم در تذکیر و آنچه مقصودست آن محبّت الله است چرا آنرا رها کردم و بچیز دیگر مشغول شدم اکنون چنان باید که مرا آن حالت محبّت الله چو یاد آید زود من با محبّت شوم و بچیزی دیگر نپردازم در چندین نوع علم شروع کردم و با چندین خلقان نشستم و خاستم هیچ نقصانی جمال الله نیافتم و همه جمالهای محدثات را نقصان یافتم اکنون بعد ازین هیچ چگونگی و کیفیّت الله نطلبم و دل برجمال و کمال وی بنهم و بمحبّت وی محترق شوم باز گفتم من که باشم که بیارم اندیشیدن که الله محبوب من بود امّا محبوب من اعتقاد من است [بالله و یقین من است بالله و هر ساعتی می زارم و می نالم تا مرا الله ازین محبوب که اعتقاد من است] جدا نکند و بغیر وی مشغول نکند (که) 4 هر گاه درِ اعتقاد و یقین را گشاده یافتم در بهشت و ملک ابد و موانست دایم و حَور او عَینا و نظر بجمال ذو‌الجلال دایم یافته باشم و سر گردانی از من رفته باشد و آرامی گرفته باشم و وحشت و غربت از من رفته بود ای دریغا که بوی من از کوی الله بر گذرد و رحمتی
p.174
نباشد خاک آن کوی را ای دریغا که خون مرا سگان کویش بیاشامند و گرانیی نیاید دندانشانرا شرم دارم که خاشاک کوی او باشم که نباید زحمتی بود خاک کویش را من که باشم که خاک کوی تو باشم یا خون لبان سگان تو باشم ای آنک دعوی محبّت میکنی بنگر که مخالفت محبوب در تو چگونه صورت می بندد اوّلا خمر می خوری و بنامحرم می نگری و درم در کیسه می داری و بدرویش نمی دهی و از مرگ می گریزی با آنک در مرگ رسیدنست بمحبوب و هوای خود می طلبی و رضای محبوب می مانی و آنگاه می گویی که ای شکسته دلان در آن وقتیکه حالتان خوش بود مرین بندۀ گریختۀ گناه کار را در خواهید از حضرت‌ الله اکنون ای دوستان الله بزرگوار است روی بوی آرید که همه خوشیها و مزها از الله است و همه موجودات را خوشیها و مزها الله می رساند و هرچند دارند [همه 5] ازو دارند و همگان چیزها را از خوشیها و مزها و ذوقها از الله می گیرند و اگر محبّت از شفقت است همه شفقتها از الله است و اگر از جاه و رفعتست همه جاه‌ها و رفعتها از الله است و اگر از بهر انعام است همه انعامها از الله است و اگر از بهر موانست است مونس همه الله است و هرچه تو خوب می بینی همه خوبیهای الله است و جمالهای الله است و همه خوشیها و مزها از اثر پرتو الله است و الله بهر یکی از اثرها طایفۀ را محبّ و خاضع گردانیده است اکنون گویی گناه آنست که آنچ الله ترا داده است و میسّر گردانیده است آنرا از الله نبینی و ناظر الله نباشی چون تو نمیدانی که میسّر شدن آن کار از الله است نظر تو بسوی غیر الله می رود و آن نظر که بغیر الله رود آن همه رنج و عقوبت است (والله اعلم).

pp. 172 - 174
۱ _ ص: ندارد. ۲ _ ص: ندارد. ۳ _ ص: ندارد. ۴ _ ص: ندارد.