(version 2β)

Ma'arif

p.176
فصل ۱۲۴

اِنْطَلِقُوا الیٰ ما کُنْتمْ بهِ تُکَذِّبُوْنَ a هیچکس معذور نیست در جهل بخالق خویش زیرا از برون از حال بحال می گرداند [وحال اندرون را می گرداند] می جنباند کسی را و می گوید مرا نمی جنبانند مکابره کرده باشد و می زنند مر کسی را و وی می گوید مرا نمی زنند جحودی آورده بود آخر این تشنگی و گرسنگی و درد و رنج هر یکی زخمی است و ضربیست 1 و راحت و رفع گرسنگی و دارو دادن دردها انعامی است اکنون خالق را دانستن آن بود که او را دوست‌داری چو انعامش می بینی و بترسی چو قهرش می بینی و نشان محبّت و ترس آن بود که اندرون و بیرون تو حالت دیگر گیرد و جنبشی دیگر بود ترا که مباین حرکات اوّل باشد و ترس نیز آن بود که اندرون و بیرون تو حالت دیگر گیرد و لون دیگر شود هرگز هیچ محبّی دیدی که حالت بروی نگشته بود و هیچ ترسی دیدی که ظاهر و باطن وی تفاوت نکرده بود اکنون تفاوت حالت محبّت 2 آنست که محمد رسول الله صلّی الله علیه و سلّم آورده است در قرآن و تفاوت حالت ترس را نیز همچنانک در رحم از حال بحال بگشتی [و رنگ برنگ بگشتی 3] آنگاه روح ترا 4 بتو تعلّق دادند بعد از مرگ نیز از حال بحال بگردی آنگاه همان روح را بتو تعلّق دهند تا تو در رحم باشی نعمت این عالم را چگونه اهل باشی و

p.177
چگونه توانی خوردن تا از خون خوردن بشیر خوردن آیی و از شیر خوردن بغذای لطیف آیی آنگاه بدگرها آیی تا تو درین جهان باشی چگونه نعمت آن جهان توانی خوردن و چند توانی خوردن آخر شخصی در خور آن بباید هیچ دیدی که کسی مورچه و پشه را آورد که بیا مایدها و آشهای با تکلّف را بخور و با زنان آدمیان صحبت کن اینها چه اهل آن باشند آخر قد و قامتی در خور آن بباید اکنون خود را گفتم چو نشان محبّت الله [از حال بحال گشتن است در ظاهر و باطن بیا تا بتحصیل محبّت الله شوم و بذکر الله] مشغول شوم و باز پیش دلم می آمد که نباید چو من بمحبّت الله مشغول شوم بی خبر شوم و آب از دهانم دویدن گیرد و کسی بیاید و جامه‌ام ببرد الله الهام داد تا تو هوش بچیزهای دیگرداری هوش بمحبّت من نداری اکنون بوقت ذکرالله و محبّت الله تا باطن بیکدیگر نزند و از حال بحال نگردد محالست که زندگی و محبّت الله پدید آید و هرچند باطن من آرمیده‌تر 5 باشد و هموارتر باشد می بینم که پژمرده‌تر می شود اکنون می بینم که باطن من بوقت ذکر‌الله و محبّت الله بر یکدیگر می زند چنانک گویی هوا بر کوه می زند و کوه بر کوه می زند و در آب می افتد و یا باد و اشجار بر یکدیگر می زند و یا شاخهای پرشکوفه بر یکدیگر می زنند و آب می شوند حاصل بی حرکت باطن در محبّت الله هیچ زندگی نباشد و این حرکات باطن که کسی از حال بحال بگردد همچنانست که گویی خود را بر الله و بر صفات و صنع الله می زند از بهر طلب مزید محبّت الله و می باید که خویشتن را چون مصروعی و دیوانۀ سازد و شوریده باشد در وقت طلب محبّت الله و اگر باطن مانده شود از حرکت و طلب و تن فرو ماند بدانک الله محبّت را در تو می آکند و می فشارد و ترا بی هوش می کند تا از محبّت و عشق و خوشی ترا پر می کند (والله اعلم).

pp. 176 - 177
a . قرآن کریم، سورۀ ۷۷ آیۀ ۲۹. ۱ _ ن: زحمتست و ضربتست. ۲ _ ن: محب. ۳ _ ص: ندارد. ۴ _ ص: آنگاه همان روح را. ۵ _ ص: آرامیده‌تر.