p.189
حیوانات است هیچ بموجب عداوت نشاید که محض صنع تست کس را در آن فعلی نیست اما آنکه مُبغّض و مستوجب عقوبت است آن اختیار و فعل بدست اکنون ای الله اختیار و فعل خلق را بر حضرت تو چه وزنست از بادی کمترست و از هوا ضعیف ترست اکنون اختیار قاضی را باز تابان و آن اختیارشرا صفت دردی و سودایی ده تا از خود بدیگری نپردازد ای الله اگرچه اختیار صنع تست ولیکن صنع خود را دگرگون می گردانی چون صفت اختیار و فعل دادۀ و عقوبتی را صفت آن گردانیدۀ، ای قاضی تو چشم در دو موضع نهادۀ یکی آب روی جستن و غلبه کردن تا لقمۀ کسانی از جاه و منزلت بربایی و دیگر آنک میخواهی تا شهوت خود برانی همچون آن عاشقی که دو چشمش بصورتی درمانده باشد و خیره مانده بود نه پیش پای نگرد و نه چپ و چهار سوی نگرد که کسی مرا درین خیانت نگیرد تو نیز ای قاضی نمی نگری که زمین حق کیست و نمی نگری که ترا شهوت که داده است تو از کجا آمدۀ و کجا می روی و تصرّف در ملک کی می کنی و بد کی می گویی تو چگونه مسلمانی که گرد خود نمیگردی و در غم دین و ایمان خود نیستی اگر کسی در خانۀ تو بیاید و یک درم سیم تو ببرد هزار حجّت باوی بگویی که بچه حساب در ملک من آمدی و درم که حق من بود چرا می بری و اگر داد نیابی گویی که مسلمانی را آب برد بدان طرف چنان مسلمانی و بدین طرف هیچ ایمانت نی تو چگونه محو کنی سلطان العلمایی مرا که عزیزی از عزیزان و گزیدگان حق در خواب دید که پیری نورانی از خاصان حق بر بالای بلندیی ایستاده بود و مرا می گفت که ای سلطان العلما بیرون آی زود تا از [تو] همه عالم پر نور شود و از تاریکی غفلت بازرهد، خواجۀ بود مروزی خدمت بزرگان بسیار کرده بود مرا گفت که من هم دیدم که بندگان خدای عزّ و جلّ در حق تو گواهی می دادند که سلطان العلما برای تو رسول فرموده است و حکم اوست که ترا چنین گویند درین جهان و در آن جهان کسی چگونه تواند آنرا محو کردن باز گفت که قومی را دیدم بآواز بلند می گفتند که رحمت بر دوستان سلطان العلما [بهاء الدین ولد] باد مرا ازین سخن معلوم می شد که لعنت بر دشمن دارانش باد (والله اعلم) [واحکم].
|