(version 2β)

Ma'arif

p.188
فصل ۱۲۹

قاضی محوّ می کرد سلطان العلمایی مرا گفتم ای الله هرچه اشخاص

p.189
حیوانات است هیچ بموجب عداوت نشاید که محض صنع تست کس را در آن فعلی نیست اما آنکه مُبغّض و مستوجب عقوبت است آن اختیار و فعل بدست اکنون ای الله اختیار و فعل خلق را بر حضرت تو چه وزنست از بادی کمترست و از هوا ضعیف ترست اکنون اختیار قاضی را باز تابان و آن اختیارشرا صفت دردی و سودایی ده تا از خود بدیگری نپردازد ای الله اگرچه اختیار صنع تست ولیکن صنع خود را دگرگون می گردانی چون صفت اختیار و فعل دادۀ و عقوبتی را صفت آن گردانیدۀ، ای قاضی تو چشم در دو موضع نهادۀ یکی آب روی جستن و غلبه کردن تا لقمۀ کسانی از جاه و منزلت بربایی و دیگر آنک میخواهی تا شهوت خود برانی همچون آن عاشقی که دو چشمش بصورتی در‌مانده باشد و خیره مانده بود نه پیش پای نگرد و نه چپ و چهار سوی نگرد که کسی مرا درین خیانت نگیرد تو نیز ای قاضی نمی نگری که زمین حق کیست و نمی نگری که ترا شهوت که داده است تو از کجا آمدۀ و کجا می روی و تصرّف در ملک کی می کنی و بد کی می گویی تو چگونه مسلمانی که گرد خود نمیگردی و در غم دین و ایمان خود نیستی اگر کسی در خانۀ تو بیاید و یک درم سیم تو ببرد هزار حجّت باوی بگویی که بچه حساب در ملک من آمدی و درم که حق من بود چرا می بری و اگر داد نیابی گویی که مسلمانی را آب برد بدان طرف چنان مسلمانی و بدین طرف هیچ ایمانت نی تو چگونه محو کنی سلطان العلمایی مرا که عزیزی از عزیزان و گزیدگان حق در خواب دید که پیری نورانی از خاصان حق بر بالای بلندیی ایستاده بود و مرا می گفت که ای سلطان العلما بیرون آی زود تا از [تو] همه عالم پر نور شود و از تاریکی غفلت بازرهد، خواجۀ بود مروزی خدمت بزرگان بسیار کرده بود مرا گفت که من هم دیدم که بندگان خدای عزّ و جلّ در حق تو گواهی می دادند که سلطان العلما برای تو رسول فرموده است و حکم اوست که ترا چنین گویند درین جهان و در آن جهان کسی چگونه تواند آنرا محو کردن باز گفت که قومی را دیدم بآواز بلند می گفتند که رحمت بر دوستان سلطان العلما [بهاء الدین ولد] باد مرا ازین سخن معلوم می شد که لعنت بر دشمن دارانش باد (والله اعلم) [واحکم].

_