(version 2β)

Ma'arif

p.194
فصل ۱۳۲

الله را مشاهده می کردم بر سبیل حیرت با همه صفتهاش باز بصفت رحمانی و رحیمی 1 مشاهده کردم گفتم ای رحمان می باید که ترا دایم ببینم فرمود که حاجبان رحیمانم را در دهلیز عالم مشاهده می کن تا ببینی که خلعت رحمترا بر ایشان چگونه می پوشانیم تا ایشان بر زیر دستان خود رحمت می کنند، گفتم ای الله جزو ادراک عقل من چو سروریست مر اجزای مرا تا هرچه ادراک کند و خوشش آید آنرا ندا کند مرا جزای دیگر را تا اجزای دیگر نیز 2 آن خوشی گیرند و بدان صفت شوند و آنگاه اجزای من ندا کند اجزای عالم را [تا اجزای عالم را] نیز بدان صفت یابند، اکنون چون جزو عقل مدر که‌ام جواب رحمانی را از الله بشنود که حاجبان رحیمانم را بر درگاه ما مشاهده کن این جزو عقل مدر که‌ام باجزای دیگر [خبر] می فرستد که شما نیز حاجبان رحمت را بر درگاه او مشاهده کنید ازان روی که خوشیها و سبب تربیتها بشما می رسد و نیز الله [را] بصفت ملکی مشاهده می کردم گفتم ملک را رعایا باشد اجزای عالم را و احوال ایشان‍را بر من عرضه داد 3 باز گفتم ای الله ترا می باید که ببینم گفت که ملوکند در بارگاهم نشسته ایشانرا می بین که خلعت ملکیشان می دهیم باز معزولشان می کنیم و تو هیچ بحقیقت ملکی ایشان مشاهده نمی کنی از قدرت و نفاذ مشیّت و حکمت و علم بلک آن صورتی که حاویست مرین معانی را او را مشاهده می کنی و آن صورت از بهر آنست آن معانیرا که معانی باندازه‌ایست و آن صورت حاویرا اندازه نتوان 4 بودن و نیز هر صورتی را که یکبار و دو بار بینی و بیشتر شود دیدن او آن مهابت و عظمت و مزۀ جمال او کم شود و آن نقصان باشد سُبْحانَ رَبّی العَظیمِ می گفتم الله گفت که ربّها

p.195
دارم بر درگاه از ستارگان و ماه و آفتاب و مالکان دارم در روی زمین و آن ربوبیّت ازیشان نیست زیرا که بهر چند روزی از آن ربوبیّتشان معزول می گردانیم و دیگریرا بجای ایشان می نشانیم و احوالشان را متغیّر می گردانیم از آنک ایشان ربّ صغیرند و من ربّ عظیم اکنون چو الله هر کرا خواهد پادشاهی می دهد امّا پادشاهی که مر حیوانات را دهد جز از آن نیست که ایشان را اندیشۀ خوش دهد و صور خوش و خیال خوش دهد، گفتم ای الله مراهم پادشاهی ده و هم خیال خوش و صور خوش ده بی نهایت باز خود را گفتم که تو خود را در راه الله درباز و خود را هرچه داری بوی سپار که الله اما نتیهات را بپروراند و بتوبه از آن [باز]1 دهد همچنانک دانها چو خود را بزمین دادند و محو شدند نباتها شدند و چون زبان از زمین سر برزدند و بیان می کنند که ای الله امانتیها را چنین باز 2 می دهند و چنانک درختان دست شاخها برون کرده‌اند و می گوید که بنگرید که الله ما را بسلامت بشما چگونه باز رسانید اگرچه از روی ظاهر تن ما را نیست گردانیده بود و امانتیها را که الله باز می دهد مدّتهاش بر تفاوتست یکی را سر یکهفته باز دهد چو تَرَها و یکی را بدو ماه و یکی بشش ماه چنانک جوها و گندمها یکی را بیک سال و دو سال و سه سال چنانک درختان را مدّتی زد امّا امانتی تنتان بیشترک می باید تا باز دهد باز در فعل و پیشنهاد خود نگاه می کردم، الله را دیدم که روح مرا از آن فعل و پیشنهاد من چون چشمه بر می روژانید از شره و حرص در آن کار و من می بینم که الله است آنک مرا می غیژاند و آنک گوشۀ کار در هوا می کند هم‍چنانک کسی دست در انبانی کرده باشد و هر چیزی را در گوشۀ انبانی می غیژاند و اندر می خلاند گویی الله هر حرص و شره و فعل آدمی را در انبان جهان از گوشۀ بیرون می غیژاند و از آن هر کسی را گوناگون می غیژاند و الله می داند که فایده و عاقبت اینها چیست (والله اعلم).

pp. 194 - 195
۱ _ ص: صفت رحمانیش. ۲ _ ص: دیگر را. ۳ _ ص: دارد. ۴ _ ص: بتوان. ۵ _ ص: ندارد. ۶ _ ن: که الله امانتیها را چنین باز می دهد.