(version 2β)

Ma'arif

p.197
فصل ۱۳۴

قُلْ اَرَأَیْتُمْ مٰا اَنْزَلَ اللهُ لَکُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَٰرامًا وَ حَلٰالاً قُلْءَ آللهُ اَذِنَ لَکُمْ اَمْ عَلَى اللهِ تَفْتَرُوْنَ. a می اندیشیدم که اگر نان بسیار خورم مزۀ عبادت و وعظ کردن و مزۀ ذکر‌الله نیابم گفتم ای الله اگر نان می خورم از ترس آن می خورم که نباید سست شوم و مزۀ اندیشه تو و مزۀ عبادت تو و ذکر تو و مزۀ وعظ با بندگان تو نیابم و اگر وقتی نیز که می بخورم اندازۀ آن نمی دانم که چه مقدار خورم تا مرا زیان نکند و حجاب نشود از تو در این میان می ترسم که بی نور و بی ذوق و بی حیوة می بمانم اگر در این اندیشه غمم پیش می آید می ترسم که بسبب این غم از تو ای الله محجوب مانم در این بودم که این آیت خواندند قل ارأیتم ما انزل الله لکم من رزق الآیة قوم را گفتم که در آیت بیان آنست که اگر پیش‌نهاد 1 درستی داریت از شکسته شدن در آن راه باک مدارید و در آن راه شکسته شوید و اگر پیش‌نهاد درست ندارید در آن راه شکسته مشوید که دریغ باشد که درست خود را خرج کنی در راه نادرست، مس را در راه زر خرج کنی تا زر شود نیکو باشد امّا زر را در راه مس خرج کنی تا مسّ شود افسانه باشد درست وجود تو از همه پیش‌نهاد‌های نادرست تو بهتر است بمجاورت درست [درست تو نیکوتر شود و بمجاورت نادرست] درست تو تباه

p.198
شود از دود بر گذری سیاه شوی از مشک بر گذری معطّر شوی جهان مایۀ است یا انبار خاکست، پارۀ را از وی زندگی می دهد و پارۀ را مردگی می دهد، مردگی از ویست و زندگی نه از ویست او را از میان انگشت فرو کن یکی بین که از خونی چگونه مشک ظاهر می کند پس نجاست با طهارت و خوش با ناخوش جمع نگردد تو اصلها را از میان انگشت فرو کن مگر که خون مشک چون میشود و خاک زنده چگونه میشود این را یقین دان که همه بآفرینش الله است فی اَيِّ صُوْرَةٍ مٰاشٰاءَ رَکَّبَکَ b بر دست 2 تو عیار اختیار از بهر آن یار کرده‌اند تا بحجّت کار کنی هر که عزم خاک دارد یعنی رو بدین جهان دارد و بس لاجرم باندازۀ آن که میل اوست بخاک همه هوا وطبع و باد سوداها و خیالها و هرچه ازینها درین جهان هست همه ازین خیزد و حاصلش همین باشد اگر عزم او بشهری بود که سپس عقبۀ خاکست هم در خور آن چیزی برد از دست الله تا از اثر آن عطا از دلبران شود در دلبری و در عالمی رود که در شرح و بیان نگنجد یعنی در عالمی رود که [باد] که می وزد روحست و دردشت و باغ آن گیاهی که می روید عقول و دماغ و فکرتهاست، شرح آن چگویم که آن عالم دیگرست عجب اگر صدقی داری بچنین حالی 3 و بچنین عالمی چگونه شب می خسبی و در طلب آن بعشق راغب نمی شوی و دست پیمان حاصل نمی کنی این بی رغبتی شما را بنا بر آن باشد که اعتقادی ندارید آن جمال را و یا امکان نمی بینید آن وصال را چگویم سیرتی را که جز خاک را نداند و پریشانی اجزا را نبیند لاجرم در خور آن خاک پریشان باشد و بی عاقبت‌ اندیشی باشد امّا چو سیرت و دل معتقد 4 منعقد باشد بنشو و نمای و پریشانی خاک [هیچ]5 پریشان نشود داند که خاک را با دانش مناسبتی نیست اکنون وجود درست [تو]5 یا از مس است که ناکس است و یا از زرست چو دیدی که از زرست خاکش مکن چون زر بکف تو خاک شود هیچی نباشد، بدلم آمد که اگر الله
p.199
این معانی مرا همچنانک در مقابله کلّ شخص من نهاده است در مقابلۀ یک جزو من نهد چه عجب باشد و نیز آن یک جزو شخص من نیز اگر نباشد و معانی باشد چه عجب باشد خاصه این معانی که لا یتجزّیٰ است منقسم نمی شود بر اجزای شخص و اینکه میگویم آنست که ای نور چشم مقابل نظر مکن 6 نظر بدان جای کن که ازو آمدۀ و بدانجای با زرو که از وی آمدی و این جای که می گویم و حضرت باری که می گوییم از بهر تعظیم را می گوییم و این عصای محسوسات مر کوران را بود تا بوی راه یابند که و همهای ایشان بمحسوسات متعلّق بود امّا آنکس که از حقیقت وقوفی دارد او را از حضرت و بارگاه گفتن حاجت نیاید [ما انزل الله لکم من رزق] اگر اصل روزیها که حیوان و نباتست از بهشت فرستاده باشند بنزد آدم و هر پیغامبری از عالم حیوة بعالم ممات آمد و از بقا بفنا آمد لاجرم رنگ و طعم بگرداند‌7 چنانک از هوای صحیح بهوای و با آید و اگر معنی انزال آن باشد که اصل حیوانات و نبات مدد از آب و هوا و باد و تاب آفتاب و ماهتاب یابد اینهمه مُنزَل ز آسمان 8 باشد یعنی بچه حجت شما حلال و حرام و خوش و نوش می گویید چو ما مُنزَل کردیم خداونده ما باشیم بفرمان ما باید خرج کردن پس از هرچه فرموده‌ایم چه فرمان ما را نگیرید و یا شهادت انبیا را علیهم السّلام از توریت و انجیل و زبور و فرقان که در هر گوشۀ جهان فریاد بر آورده‌اند نشنیده‌اید 9 و تزکیۀ این شهود که تصرّفات آلهی در ملکوت سماوات و ارض [آنرا] معدّل داشته است که جهانی دیگر است که امر و فرمان از آنجا می رسد عجب چگونه سخت دلایند که فرمان الله نمی شنوید و از امر او می گریزید و گریختن شما آنست که کار بر وفق هوا و طبع کردن گرفتید و فرمان او را فراموش کردید آن موشک را چون گربه رها کند چندانک می داند که موش گربه بمنست خود را مرده سازد و چون دانست که هوش گربه بجای دیگر مصروفست آنگاه سر خود گیرد موش را اینقدر حسّ هست که هوش گربه را در حقّ خود می بداند نمی گریزد تو که اقرار
p.200
می کنی که لٰا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ ولٰا نَوْمٌ c چگونه می گریزی و دُم هوای خود می گیری اَللهُ نُورُ السَّمٰواتِ وَالْاَرْضِ d یعنی هر چه نه سبیل الله گیرید همه در ظلمات می روید و راه باز نیابید بالله آیید تا راه باز یابید و بقرآن و فرمان الله آیید تا راه باز یابید که راه بنور توان یافتن نور عبارت از همه چیز راحتهاست گویند در آن کار خود روشنایی می یابی یعنی راحتی می بایی هُنٰالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ مَا اَسْلَفَتْ e جوهر اعمال چنان پیش فرست چون بیازمایی باطل بیرون نیاید یعنی بیازمودن جزا یافتن باشد بدیها پیش فرستادی نیکیها [نیز سپس آن بفرست تا هر دو بجنگ شوند که آن بدیها را نیکیها] دفع کند چنانک تیرها در جهان آفریدۀ اوست ولیکن سپرها و جوشن‌ها هم آفریدۀ اوست چون سیّئآت چو تیر پران شود حسنات چون سپر در پیش آید (والله اعلم).

pp. 197 - 200
a . قرآن کریم، سورۀ ۱۰، آیۀ ۵۹. [قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَکُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَکُمْ] ۱ _ ص: درهر دو نسخه: پیش نهادی. b . قرآن کریم، سورۀ ۸۲، آیۀ ۸. ۲ _ ن: بر درست. ۳ _ ن: حالتی. ۴ _ ص: مقصد. ۵ _ ص: ندارد. ۶ _ ن: نظر کن. ۷ _ ص: نگرداند. ۸ _ ص: زسما. ۹ _ ص: نشنیده‌ایت. c . قرآن کریم، سورۀ ۲، آیۀ ۲۵۵. d . سورۀ ۲۴، آیۀ ۳۵. e . سورۀ ۱۰، آیۀ ۳۰.