(version 2β)

Ma'arif

p.200
فصل ۱۳۵

قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ a می خواندم گفتم فریاد می کنم از غلام ترک روز که در ضمیر تا چه خشمها و کینها دارد با من وَ مِنْ شَرِّ غَاسِقٍ اِذا وَقَبَ a و فریاد من کنم از پیرزنگی شب که بخمر خواب سرمست می شود تا در ضمیر چه عربدها دارد از حشرات و هجوم اعدا و تَبییت و فَلق روشنایی طاعات و الهاماتست من از فتنۀ عجب او که غلام ترک روز است ترسانم و من شر غاسق اذا وقب و از فتنه نفس اماره [نیز]1 ترسانم در آن وقتی که ظلمات و سوسۀ او مرا فرو می گیرد باز فلق روشنایی روز است که همچون دریای روشنست تا از وی نهنگی و سگ آبی بدست آریم یا دری و صدف این دریای روز میرود و این معانی را با خود می برد تا کشتی وجود مرا ازین معانی نصیب کدام بود یعنی عجب نهنگی بود یا دری.

سؤال کرد که الله چون یکی را چنین کرد و چون یکی را چنان کرد گفتم چه

p.201
توان کرد که الله کسی است که کارش همین است که چون چنین خواهد چنین بود و چون چنان خواهد چنان شود و ما الله را بدین صفات یافتیم که هرچه او خواهد آن شود، در کار وی و در تصرّفهای وی کسی راه ندارد چون ترا کاری دیگر و روشنی 2 دیگر باید در تصرّفهای او نیابی که لٰا اِلٰهَ غَیْرُکَ قوم را گفتم که وسوسها و اندیشهای جهان را در خاطر خود راه مدهید که سپاه شیاطین [است زود بلاحولشان از خود برانید بنگرید که من چگونه می رانم زیرا که مبارزم چون حمله برم سپاه سپاه شیاطین] که صف زده‌اند همه سلاح و ساز ایشان را بر همدگر زنم و چون آتش صلابتم شعله زند خَف خَف همه ظلمت و ضلال را بسوزانم و نیست گردانم، اکنون ای قوم بوسوسۀ و خیالی سر می کشیدیت از الله و پی هر مرادی می شدید تا در آن مراد بباشید 3 همچنانک رمه پراکنده می شود از چوپان نه که آخر همه‌تان را باز رانند بسوی قیامت که لَیَجْمَعَنَّکُمْ اِلیٰ یَوْمِ الْقِیٰمَةِ b پشّها اگرچه پراکنده شوند آخر در پشه خانه همه جمع شوند ذرهای آرزوانۀ شما نیز چون پشها ببال باد و هوا بهر جایی که بپرد آخرنی بمسکن قیامت ایشان [را] جمع کنند، امّا دلی از خون سرشته را آن تدبیر دهد که چون کبوتر اگر چه آن را بپراند به نیی باز بصفیر بزیر دام او جمع آیند اگر مدّ بر آسمان و زمین همه را بزیر دام قیامت جمع آرد چه عجب باشد.

واقعات می گفتم و گرم شده بودم که سبب تیسیر مسلمانی اَعْطَیٰ وَاتَّقَیٰ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَیٰ c است و میلم افتاده بود بباز جست رضای الله تا چشمم بامرها و فرایض الله افتاد دیدم که فرایض قرار گاهی 4 دیگرست و فرایض اعتقاد دیگر باز نظر کردم صلوات که بارکان و شرایط فریضه است و امر الله است اندیشه کسی را در آنجا بیش ندیدم، گفتم ای آدمی آنجا که امر بود قدم آنجا نبردی و آنجا که فریضه و امر نبود آنرا رنگ امر

p.202
و فریضه دادی باندیشه و خیال نفسانی و آن فریضۀ حقیقت که امرالله است زهره نداری که اندیشۀ آن کنی و قدم آن سو نهی لاجرم از زمرۀ اهل اسلام بیرون آیی و از متابعت محمّد رسول‌الله صلّی علیه وسلّم بیرون آیی، اندیشه‌ات در جای دیگر و قدمت بر جای دیگر پیشتر نمی آیی و سپس تربتر می روی عجب این قدمگاه رها کنی کجا ایستی چون بفریضه نمی آیی که امر الله است طرفه‌تر کسی تو اکنون نومید مشو بعشق و بنیازهم در اینمقام رو بحق آر و اندک اندک پیشتر می غیژ، امید بود که بمقام قبول‌الله برسی، دل تنگیها بر من مستولی شده بود عدم را آرزو بردم که کاشکی در عدم بودمی باز گفتم که این رنجها همه از عدم آمده است و عدم همچنان فرمان بردارالله است که همه چیز هست می شود از عدم بایجاد الله اگرچه کافر تمنّی تراب برد که یٰا لَیْتَنی کُنْتُ تُرٰابَاً d آن بدبخت نداند که آن بدبختی را از تراب آورده است، اکنون خود را گفتم دل را بر زاری بحضرت الله می بباید نهادن از بهر تحصیل نفع و دفع ضرّ هیچ کاهلی نمی باید کردن بذکر الله و قرآن خواندن و بندگی و طاعت و زاری کردن در طلب الله اگرچه سرما باشد و یا بیمار شوی هیچ مترس و در طلب‌ 5 و زاری کردن بحضرت الله سست و کاهل مباش زینهار طلب مطلوب را از بهر این بهانها رها مکن که عاقبت هلاک شدنیی و وجود خود از بهر اینهاست چه می ترسی که درینها خرج کنی، پس از بهر چه می باید این وجودت چو درینها خرج نکنی تو ازینها که موانعند میندیش کار را باش پیش از اجل که اگر اجل بیاید نتوانی در آن بودن و باز نتوانی رد کردن عجب در آنست که زندگی و ذوق و انشراح صدر و راه یافتن بالله این همه را در طلب بجد و ترک کاهلی یافتم و باز مردگی و بی مزگی یافتن باندازۀ سستی و کاهلی است ندیدۀ که در مزۀ قراءت بودم چون تکیه کردم بجایی که بیاسایم آن مزه کم شد باز گفتم (مگر)6 که غسل کردن و غسل اعضای اربعه و استنجا و توجّه بقبله و طول قیام بخضوع و تعدیل ارکان و حجّ و غزو همه از بهر دریافت مزه است و راه یافتن است بالله (والله اعلم).

pp. 200 - 202
a . [قرآن کریم،] سورۀ ۱۱۳، آیۀ ۱، ۳. ۱ _ ص: ندارد. ۲ _ ن: وروشی. ۳ _ ص: نباشید. b . قرآن کریم، سورۀ ۴، آیه ۸۷. c . سورۀ ۹۲، آیۀ ۵، ۶. ۴ _ ن: قرارگاه. d . قرآن کریم، سورۀ ۷۸، آیۀ ۴۰. ۵ _ ن: طلب الله. ۶ _ ص: ندارد.