(version 2β)

Ma'arif

p.270
فصل ۱۷۱

می گفتند دوزخی و بهشتی هر دو در مشیّت است گفتم ازین می خواهی که یکی [را] نیکو نباید گفتن و یکیرا ببدی نباید نکوهیدن و بنیکویی نباید ستودن این سخن خلاف عقل همه عقلاست گواهی فاسق نشنوند و از آن عدل بشنوند یکی را امین مال یتیم دارند و یکی را ندارند و عقل از بهر تمییز میان نیکی و بدیست وَ جَزَاءُ سَیِئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها a وَ هَلْ جَزَاءُ الْاحْسانِ اِلَّا الْاِحْسانُ b و جواب دیگر کسی را چشمی باشد که راه معیّنی می بیند و می رود حال او بهتر باشد یا حال کسی که نوری ندارد و اطراف خود همه تاریکی می بیند همه جرّاحان و کحّالان جهان گواهند که حال با نور قوی تر باشد آنکس که این شکال می گوید نور بیرون شوی ندارد آنکسی که چنان نقصانی را برابر اینچنین کمالی دارد و راه پوشیده گرداند که او تاریکتر است یا این قبول کننده احمق‌ترست که راه روشن بروی تاریک شد چون نشان تاریکی بآسیب شکال گوینده در خود دیدی بدانک او نیک تاریکست چنانک بآسیب انگشت و دود چگونه سیاه شود تو محکی از آسب کسی چه رنگ گرفتی حکم کن که آن چیز همچنانست اگر سیاه دیدی بدانک سرب تیره است و اگر تابان دیدی بدانک زراست یا نقره این عیان قوی‌تر از بیان است. منهاج گفت چندین هزار گناهان دارم چه کنم گفتم چنانک باد خزان بوزد برگ سبز و زرد درختان نماند نیز با این باد سرد و تقصیر بینی برگ زرد سقم ذنوب نماند و ببرگ سبز دنیاوی بدل وی سبزۀ آخرت حاصل آمده است سبزک دنیا مخور تا زرده برنه اندازی. پارسی خوانان

p.271
را گفتم مقصود از کسب حلال و غزو و جهاد و صلوات و همه چیزها از بهر دینست و دین مرکب از دو چیزست یکی رجا و یکی خوف تا عالم خوف چه عجب عالم است و عالم رجا چه عالم خوش است. این عالم بی آن نی و خوف بی امید نی و این دو چیز مُفضی بدو تعظیم است یکی تعظیم از روی محبّت و یکی تعظیم از روی خوف یکی اثر لطف و یکی اثر قهر جهان از بهر اظهار این دو اثرست نه از بهر حاجت خلقان. ابلیس قیاس کرد الله علم داد باطن آدم را فرمود که باطن آدم منوّر بعلم باطن تو مظلم بجهل، ظاهر چاکر باطن باشد و سرّ چاکر سَرست سَر ظاهر خود را بچاکری سِرّ آدم اندر آر و سجده کن که قربت الله حاصل نشود الا بسجود (والله اعلم).

p. 270
a . قرآن کریم، سورۀ ۴۲، آیۀ ۴۰. b . سورۀ ۵۵، آیۀ ۶۰.