(version 2β)

Ma'arif

p.273
فصل ۱۷۴

متردّد شده بودم که کدام کار و کدام نوع علم ورزم بدلم آمد که اگر کار آخرت و حشر و بعث نیست اینهمه کار جهان و فوات آن سهل بازیچه است و اگر آخرتست و بعث است این همه کار بازیچه است کار کار آخرست اکنون تحصیل آخرت می باید کرد که آن بازیچه نیست گفتم هر دو جهان نسبت بالله یکیست و هر دم تو و حرکت تو نسبت بالله همانست از روی دوری و نزدیکی اکنون ترا موقوف رفتن آخرت و مردن نباید بودن از آنک صنع آخرت آنگاه همانست و اکنون همان از روی

p.274
رنج دادن و از روی آسایش دادن چون تو نزد الله باشی نزد هر دو جهان باشی در هر دمی که باشی چنان دان که در جنّت عدنی و از آن دم بدم دیگر می روی که فرودس است از آنک الله می تواند که هر دمی را بر تو دوزخ دایم گرداند و یا جنّت دایم گرداند و همه عجایبهای هر دو سرای بتو بنماید بر هر چیزی که چشم ظاهرت و چشم باطنت بر‌افتد از عجبی دیگری که الله بدید خواهد آوردن یاد کن از آنک هرچه منظور تو شد عجبی بوده است [که] محال گون می نموده است نزد تو اکنون چندین هزار چیز منظور تو شد تا بدانی که کار الله عجب برون آوردنست، در رستۀ بازار غیب که متاعش همه عجایبست نظر می کن که چه لون برون آورد الله، حاصل اینست که هر که مر کسی را دوست داشت از بهر آن داشت که آن کس نظاره گر جمال و زینت و هنر و صنعت وی بود و او را عجایبی داند اکنون تو نیز همه کارهای الله را عجایبی‌دان و ناظر فعل وی باش تا همه خلعتها ترا بارزانی دارد هر معشوقی عاشق خود را و ناظر کار و جمال خود را دوست دارد و نواختها دارد همچنانک آب فرستادند تا هر دانۀ لایق خود را از وی چیزی گرفت روشنایی از اقداح کواکب ببیخهای سنگ فرستادند تا هر بیخی در خور خود چیزی گرفت زر و نقره و لعل و یاقوت و زبرجد، آثار ستارگان در سنگ راه یابد دیو در اجزای آدمی راه نیابد گویند نهر کوثر از بهشت بعرصات چگونه آید دریای معلّق آسمان با اقداح کواکب چگونه گردان و روانست تا خارهای چگونگی جستن در تو بود بدان درد مشغول باشی هرگز قضاء راحت بی چونی را نبینی متکلّمانرا و مفلسفانرا 1 و همه طوایف را در الله سخن بود تو باید که هیچ سخن نگویی بهر وصف الله را می بینی هم بدان وصف عمل می کنی اگر الله دید ترا غلط دهد آن از الله باشد نه از تو، باری تو نادیده مگوی از بهر این معنی بود که انبیاء علیهم السلام کم سخن بودند، در بزرگی الله ناظر باش چون همچنین باشی همچنانست که در الله نظر می کنی و نظر در بزرگی و بزرگواری آن باشد که حقیقت و حدّ بزرگی و بزرگواری و اوصافی که در بنده بزرگ داشت و تعظیم ثابت شود در آن نظر می کنی. وَ هٰکَذَا اِذَا اْشْتَقْتَ اِلٰي
p.275
جُمْلَةِ صِفَاتِ اللهِ نَحْوَ الرَّحْمَةِ وَالْعِبَادَةِ وَالْاَمْر وَالنَّهْيِ. از الله می خواه تا جمله تکالیف از نو وضع کند و می گوی ای الله چو در هیچ چیز قدرت و طاقت ندادۀ هیچ تکلیفی بر من منه ای الله همه کارها که می کنم از بهر ضرورتی ترس عقوبت تو می کنم اگر خلافی و فقه می ورزم از بهر ضرورتی یک لب نان تا بدان ناظر تو باشم که از نظر بتو نمی شکیبم و از ضرورتی نفقۀ زن و فرزند که اگر ضایعشان مانم نباید که مرا عقوبت کنی و قدرت و طاقت دادۀ همه تکالیف از من وضع کن حاصل روح خود را و نظر خود را چون مرغی یافتم که او را بوقت خواب دست و پایها می بست و کنجی می انداخت و بوقت رنج و درد در قفص تنگ می کرد باز چون اطلاقش کردی و چشم وی بگشادی همه اجزای کالبد وی را و اجزای جهانرا همچون باغ و بوستان کردی و خلد برین و وی چون بلبل بر آنها می سراییدی و وقتی الله اینها را دیوارها می افکندی و این همه باغها را چون ویرانه می کردی و همچون درختان انجیر زیر خاک پنهان می کردی و این نظر و ادراک چون جغد گرد ویرانه می گشتی سرگشته. فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیْمِ فَتَنَادَوْا مُصْبِحِیْنَ a ساعتی در خود چون بی قراری تمام دیدم گفتم آخر قرارگاه ادراکم کجا باشد و قلق نظرم کجا رود و قرارگاه آن یافتم که من اللّهی شوم که همه چیزها بمراد و فرمان من باشد از افنا و از وجود و از قبض و از بسط و غیره من صفات الکمال (والله اعلم).

pp. 274 - 275
۱ _ اصل: مفلسان. a . قرآن کریم، سورۀ ۶۸، آیۀ ۲۰، ۲۱.