(version 2β)

Ma'arif

p.276
فصل ۱۷۶

بنور جمال یوسف چو برقع برداشت نور وی اثر کرد در چشم نابینا بینا شد نیز پیری از خویشان رسول گفت جوان بودم با یکی عشق آورده بودم

p.277
هر دو پیر شدیم رسول علیه السّلام دعا کرد هر دو جوان شدند یوسف صلوات الله علیه دعا کرد زلیخا را جوان گردانید و بینا، نیز کودکی نزد رسول آمد دعا کرد بینایی بوی باز داد، قوم لوط مواشی لوط را بکوه سنگ ناک بی نبات اندر راندند دعا کرد الله آنرا کلوخ گردانید و پرنبات قومش چهار پایان خود را در آنجا راندند آن چهار پایان ایشان چو آنرا می خوردند هلاک می شدند، نیز رسول علیه السّلام موضعی را که کوه بود دعا گفت کلوخ با نبات شد، لوط علیه السّلام مشتی سنگ بسوی قوم انداخت در آن وقت مهمانان همه کور شدند پیوسته قوم لوط تفک انداختندی نیز رسول علیه السّلام در غزو تبوک مشتی سنگ بینداخت چندین هزار کافر هلاک شدند، یوسف علیه السّلام چنان سخن خوش گفتی که هیچ نبودی که سخن وی شنیدی که مسلمان نشدی. نیز رسول علیه السّلام هفتاد کس را از حبشه بسخن خوش باسلام آورد چراغ بحجرۀ علی بمرد رسول علیه السّلام بخندید از تبسّم او تا سحر حجرۀ او روشن بود، رنج تو از آنست که ملازم صورت دشمن باشی کس با صورت دوست چندین ملازمت ندارد که تو با صورت دشمن، آنجا که دوستست چندین با وی نباشی این چه عشق است که ترا با دشمن افتاده است چندانی بدوست مشغول شو که ترا یاد دشمن نه آید.

بمجرّد معصیت کفر نباشد و این شکال مدفوعست که اگر ایمان داشتی بترسیدی و معصیت نکردی جواب چنانک طبیب گوید بوقت بیماری با زن صحبت مکن تو نشکیبی و دانی که زیان می دارد ولی صحبت کنی بسبب غلبۀ شهوت طبیب ترا دشمن نگیرد و آن صحبت زحمت و رنج بتو رساند امّا اگر سخن طبیب را سرسری داشته باشی و استوار نداشته باشی او ترا دشمن گیرد و در معالحۀ تو نکوشد دشمنی الله لایق وی باشد و نظیر دیگر یکی از خاریدن نشکیبد و هرچند که می داند که کش شود و زیان دارد و مستسقی می داند که آب زیان می دارد ولیکن می خورد نیز عاصی اگر چه می داند که معصیت سبب عقوبت آخرتست و می ترسد این دانستن از وی ایمان باشد و بسبب غلبۀ شهوت می خورد هرچه در وی ایمان بود و ترس، این ترس ایمان نباشد. ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّه (والله اعلم).

_