بنور جمال یوسف چو برقع برداشت نور وی اثر کرد در چشم نابینا بینا شد نیز پیری از خویشان رسول گفت جوان بودم با یکی عشق آورده بودم
(version 2β) |
بنور جمال یوسف چو برقع برداشت نور وی اثر کرد در چشم نابینا بینا شد نیز پیری از خویشان رسول گفت جوان بودم با یکی عشق آورده بودم | |||||
بمجرّد معصیت کفر نباشد و این شکال مدفوعست که اگر ایمان داشتی بترسیدی و معصیت نکردی جواب چنانک طبیب گوید بوقت بیماری با زن صحبت مکن تو نشکیبی و دانی که زیان می دارد ولی صحبت کنی بسبب غلبۀ شهوت طبیب ترا دشمن نگیرد و آن صحبت زحمت و رنج بتو رساند امّا اگر سخن طبیب را سرسری داشته باشی و استوار نداشته باشی او ترا دشمن گیرد و در معالحۀ تو نکوشد دشمنی الله لایق وی باشد و نظیر دیگر یکی از خاریدن نشکیبد و هرچند که می داند که کش شود و زیان دارد و مستسقی می داند که آب زیان می دارد ولیکن می خورد نیز عاصی اگر چه می داند که معصیت سبب عقوبت آخرتست و می ترسد این دانستن از وی ایمان باشد و بسبب غلبۀ شهوت می خورد هرچه در وی ایمان بود و ترس، این ترس ایمان نباشد. ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّه (والله اعلم). | |||||
_ |