(version 2β)

Ma'arif

p.281
فصل ۱۷۹

خوشی و ناخوشی این عالم و رنج و آسایش این جهان مستدلّ شقاوت و سعادت ابد نباشد که مؤمن و غیر مؤمن را این معنی شامل است امّا دو نام است که در جهان روان کرده‌اند بد و نیک که اگر این دو نام نبودی وجود بر عدم نچربیدی و آدمی و خاک و افلاک برابر بودندی تفرقه میان این دو نام چون عَلمی در هوا کردند و آن متابعت انبیاست علیهم السّلام الَّذِیْنَ کَفَرُوْا وَ صَدّوْا عَنْ سَبِیْلِ اللهِ اَضَلَّ اَعْمَالَهُمْ وَالَّذِیْنَ آمَنُوْا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ آمَنُوْا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقّ مِنْ رَبِّهِم a. خویشتن را مباش تا هم خالقت دوست دارد و هم خلق و هرگاه 1 مر خود را بودی هم خالقت دشمن دارد و هم خلق. اکنون اگر خود را باشی مطرود هر دو باشی همه غم تو بر تو افتد و اگر خود را نباشی که دیگران را باشی مربّی‌ات هم خالق بود و هم بندگان وی آخر چو مربّی خالق بود و بندگان وی بود ضایع نمانی اکنون در جنّت حوریان باشند که الله ایشان را از زعفران و مشک و عنبر و کافور آفریده باشد عجبت آید از زعفران و مشک و عنبر و کافور که حور بود چه مزه باشد تو که اصل پلید داشتی و هر چهار رنگ ترا بود آب منی چو کافور از بعد آن زرد آب شدن چون زعفران و علقۀ سوخته رنگ شدی چون مشک و مضغه چون عنبر اشهب چون از چنین اصل پلید چنین صورت آفریند از چنان اصل پاک دانی چگونه باشد حور نماز چون

p.282
درختیست شاخهای او رکوع و سجود است تسابیح وی چون مرغان بر سر اشجار بعدد تسابیح تو ترا مرغان باشند در بهشت چون کالبد ترا ذرّه ذرّه گردانند چنانک بحال جزؤلا یتجزّیٰ برسد الله چون مر وی را حیاتی و اداراکی دهد همه لذتها بیابد چون بخوشی خود مشغول گردند چگونه او را صفت خاکی حال او را مکدّر کند 2 خار پشتک بخوشی خود چنان مشغول است که خارزار او را سمور و سنجاب می نماید سر بگریبان خود فرو کردست تا صورت زشت ترا نبیند هوا و آرزوها چو لنگریست و رسنهاست که درین دریای هلاکت فرو می افکنی و مزهای این جهانی و زرها بارگرانست و کشتی بدو گران بار می شود ترا گفتند سبک روح باش تا بعلّیین روی دل برین جهان سرد دار و تو گرانجانی می کنی بحکم هویٰ می گویی منم آخر نگویی که این یک منی تو از دریا کی بر‌آوردست آخر هر نهالی را الله میوۀ جداگانه آفریده است توت را و آبی را آخر این نهال منی [را] میوۀ امر و نهی و مؤاخذه و عقوبت و سعادت نهاده است چگونه وجود ترا از بهر هوای تو آفریده باشند آخر سابقۀ هوای تو بی مرادی باشد تا عاجز و بی مراد نباشی هوا و مراد و مزه را باز نشناسی خر را بی کار نمی دارند خرد را که مایۀ همه کارها اوست چگونه بی کار دارند (والله اعلم).

pp. 281 - 282
a . قرآن کریم، سورۀ ۴۷، آیۀ ۱، ۲. ۱ _ اصل: هر گاه را. ۲ _ ظ: نکند.